saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

می ترسم

من از عقرب نمی ترسم، ولی از «نیش» می ترسم

ندارم شِکوه از بیگانگان، از خویش می ترسم

ندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله ی شیران
...
از آن گرگی که می پوشد لباس «میش» می ترسم

مرا با خانِقاه و خِرقه و درویش کاری نیست

ولی از آن مسلمانان «نادرویش» می ترسم

بسوخت

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
... دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت ..
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

 آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

 تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

 جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

 سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

 دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

 آشنایی نه غریب است که دلسوز من است

 چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

 خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

 خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

 چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

 همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

 ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

 خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

 ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

 که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت ..

اسطوخودوس

اسطوخودوس؛ گیاهی آرام بخش
ا
سطوخودوس گیاه اعجاب انگیزی است که در سلامتی بدن معجزه می کند! این گیاه جای سوختگی و نیش حشرات را تسکین می دهد، خواب راحتی به ارمغان می آورد، به هضم غذا کمک می کند و یک داروی ضدعفونی کننده ی فوق العاده به حساب می آید. در مطلب پیش رو شما را با خواص این گیاه شگفت انگیز و نیز روش استفاده آن، آشنا می کنیم: 

اسطوخودوس، التیام بخش سوختگی
وقتی قسمتی از بدن دچار سوختگی می شود، به اسطوخودوس فکر کنید. دکتر کریستین سی یور ترانکا، دکتر داروساز می گوید: ” روغن گیاه اسطوخودوس عملکرد قابل ملاحظه ای در روند احیای پوستی دارد”.
روش استفاده: به مدت ۱۵ دقیقه، روی ناحیه ای که دچار سوختگی شده آب سرد بریزید. توجه داشته باشید آب خیلی خنک نباشد. سپس با یک دستمال تمیز، پوست را به آرامی خشک کرده ۲ الی ۵ قطره روغن گیاه اسطوخودوس را روی پوست سوخته بمالید.
روزانه سه مرتبه، تا درمان کامل بافت های آسیب دیده این کار را تکرار کنید.

 اسطوخودوس و خواب راحت
اسطوخودوس گیاه شگفت انگیزی است که در درمان اختلالات جزئی خواب، موثر عمل می کند. این گیاه به خاطر این که سردرد، اضطراب و ناراحتی های عصبی را برطرف می سازد، خواب راحتی را به شما هدیه می دهد. آزمایش های بالینی که در سال ۲۰۰۵ در بریتانیا انجام شد نشان داد اسطوخودوس در درمان بی خوابی موثر است.
روش استفاده: ۵/۱ گرم برگ و گل خشک اسطوخودوس را در ۱۵ سی سی آب جوش دم کرده و از صافی رد کنید و هنگام خواب ۱ فنجان بنوشید. در صورتی که اختلالات خواب مربوط به مشکلات عصبی گوارش باشد، صبح، ظهر و شب ۱ فنجان از این دم کرده شفابخش را میل نمایید. به مدت یک الی دو ماه این درمان را در پیش بگیرید و اگر لازم بود تا حل مشکل بی خوابی دوره جدیدی را شروع کنید.

 اسطوخودوس، تسکین دهنده سوزش نیش حشرات
آیا تاکنون پشه، زنبور، عنکبوت، عروس دریایی یا حشرات دیگری شما را نیش زده است؟ دانیال فستی، نویسنده ” کتاب مقدس عصاره های گیاهی من” می گوید: ” در صورتی که حشره ای شما را نیش زد، اگر یک شیشه روغن گیاه اسطوخودوس به همراه دارید، نگران چیزی نباشید؛ چون اسطوخودوس التیام بخش و پادزهری فوق العاده است.” این گیاه همچنین ضد عفونی کننده نیز هست.
روش استفاده: اگر لازم است نیش حشره را در بیاورید و بلافاصله ۱ الی ۲ قطره روغن گیاه اسطوخودوس را روی جای نیش بمالید و نیم ساعت بعد به تعداد ۳ تا ۴ بار این کار را تکرار کنید. پس از آن روزانه ۳ مرتبه گیاه اسطوخودوس را روی جای نیش بمالید و تا درمان کامل مرتبا از این روغن استفاده کنید. لازم به ذکر است روغن اسطوخودوس برای درمان مارگزیدگی هیچ تاثیری ندارد و باید هر چه سریع تر به پزشک مراجعه شود.

 اسطوخودوس، هضم کننده غذا
آیا شما نیز از نفخ یا یبوست رنج می برید؟ در این صورت بهتر است به اسطوخودوس اعتماد کنید. دکتر کریستین سی یور ترانکا می گوید: “اسطوخودوس خاصیت ضداسترس دارد و به همین دلیل به هضم غذا کمک می کند.”
روش استفاده: ۱ الی ۲ قاشق چایخوری گل خشک اسطوخودوس را در ۱۵ سی سی آب جوش بریزید و بگذارید به مدت ۱۰ دقیقه دم بکشد؛ سپس از صافی رد کنید و روزانه ۲ یا ۳ فنجان و ۱ فنجان نیز موقع خوابیدن از این دم کرده بنوشید. علاوه بر این، می توانید روغن گیاه اسطوخودوس را به صورت موضعی استفاده کنید به این ترتیب که ۲ الی ۴ قطره از این روغن را در یک قاشق سوپخوری روغن گیاهی رقیق کرده و روی شکم خود بمالید و در جهت عقربه های ساعت ماساژ دهید تا کاملا جذب پوست شود.

اسطوخودوس، ضد میگرن
گیاه اسطوخودوس به خاطر خواصش در رفع سردرد و همچنین میگرن شهرت بسیاری دارد؛ زیرا استرس را از بین می برد و این امر تاثیر آن را در مبارزه با سردرد بیشتر می کند.
روش استفاده: ۲ قطره روغن گیاه اسطوخودوس را روی شقیقه ها، پیشانی یا پشت گردن خود بمالید و ماساژ دهید. اگر لازم باشد، این کار را یک بار دیگر تکرار کنید.

 اسطوخودوس، یک ضد عفونی کننده گیاهی
برای ضدعفونی کردن زخم هیچ گیاهی بهتر از اسطوخودوس نیست. اسطوخودوس، یک ضدعفونی کننده و ضدباکتری قوی محسوب می شود.
روش استفاده: زخم را به دقت با آب و صابون شستشو دهید و ۲ الی ۴ قطره از روغن اسطوخودوس را روی آن بمالید و در طول روز چندین بار این کار را تکرار کنید.

اسطوخودوس و استرس
برای مقابله با استرس نیز هیچ گیاهی به اندازه اسطوخودوس موثر نیست. دانیال فستی در کتابش می نویسد: “اسطوخودوس اعصاب را آرام و عضلات را شل می کند. این گیاه آرام بخش، دستگاه عصبی و تحریک پذیری آن را کنترل می نماید”. بر اساس مطالعات متعددی که روی اسطوخودوس انجام گرفته، روغن این گیاه، استرس بعد از عمل را در بیمارانی که عمل جراحی قلب انجام داده اند، کاهش می دهد و اضطراب زنانی را که تحت همودیالیز قرار می گیرند، کم می کند.
روش استفاده: ۱۵ سی سی آب جوش را روی یک قاشق چای خوری گل اسطوخودوس بریزید؛ در ظرف را بگذارید و اجازه دهید به مدت ۱۰ دقیقه دم بکشد؛ سپس محلول را از صافی رد کنید و روزانه ۲ تا ۳ فنجان از این دم کرده بنوشید توجه: دکتر کریستین سی یور ترانکا خاطر نشان می کند: “از مصرف بیش از اندازه این دم کرده(بیش از مقدار ذکر شده) خودداری کنید. در صورت زیاده روی احتمال این وجود دارد که اسطوخودوس تاثیر معکوس داشته باشد و به جای آرام بخشی باعث تحریک اعصاب شود.”

 اسطوخودوس، بهبود دهنده زخم
اگر دچار جراحتی شده اید یا جای زخم و جوشی دارید که خوب نمی شود، وقت را از دست ندهید و از اسطوخودوس کمک بگیرید. این گیاه اعجاب انگیز سرعت بهبودی زخم را به طور چشم گیری افزایش می دهد و پوست را احیا می کند.
روش استفاده: زخم را با آب و صابون تمیز کنید و روزانه ۲ الی ۴ قطره از روغن گیاه اسطوخودوس را به مدت ۱۰ روز روی زخم بمالید.

اسطوخودوس و دل درد
تحمل استرس در مواقعی مثل اسباب کشی، دغدغه ها یا درگیری های خانوادگی و … اغلب باعث ایجاد اختلالاتی در عملکرد روده ها می شود و اسطوخودوس می تواند درمان موثری برای این قبیل ناراحتی ها باشد. دکتر کریستین سی یور ترانکا می گوید: ” اسطوخودوس به عنوان یک مُسکن و ضد اسپاسم روی اختلالاتی که منشا عصبی دارند اثر گذاشته و باعث کنترل و تسکین آن ها می شود. “
روش استفاده: ۱ تا ۲ قاشق چایخوری گل خشک را با ۱۵ سی سی آب جوش به مدت ۱۰ دقیقه دم کنید و روزانه ۲ تا ۳ فنجان و ۱ فنجان نیز موقع خواب از این دم کرده میل نمایید. همچنین می توانید ۲ الی ۴ قطره از روغن گیاه اسطوخودوس را با ۱ قاشق سوپ خوری روغن گیاهی رقیق کرده و مستقیماً روی شکم خود بمالید. نواحی دردناک(روی دستگاه گوارش) را در جهت عقربه های ساعت ماساژ دهید تا روغن جذب پوست شود.

اسطوخودوس، باز کننده مجاری تنفسی
اسطوخودس، برای مبارزه با التهاب نایژه یا همان برونشیت، سلاح خوبی است. دانیال فستی در کتاب خود می نویسد: “گیاه اسطوخودوس ضد عفونی کننده ریوی موثری است که ترشحات برونشیتی را کاسته و به خلط انداختن آن را آسان تر می سازد”.

روش استفاده: ۱۵ سی سی آب جوش را روی یک قاشق چای خوری گل اسطوخودوس بریزید، در ظرف را بگذارید و اجازه دهید ۱۰ دقیقه دم بکشد. روزانه ۲ الی ۳ بار یک فنجان از این دم کرده میل کنید (بعد از غذا) البته توجه داشته باشید که در صورت بیماری برونشیت، مصرف دم کرده اسطوخودوس باید به عنوان درمان مکمل در کنار درمان مخصوص این بیماری در نظر گرفته شود.

 آیا اسطوخودوس ضد فشار خون است؟
روغن گیاه اسطوخودوس قلب را آرام می کند و می تواند در کاهش فشار خون بالا موثر باشد. به همین دلیل توصیه می شود برای مقابله با فشار خون بالا از اسطوخودوس به عنوان درمان مکمل استفاده کنید.
روش استفاده: می توانید از دم کرده اسطوخودوس استفاده کنید یا ۲ قطره از روغن اسطوخودوس را با ۲۰ قطره روغن گیاهی رقیق کرده و روی ستون فقرات، انحنای کف پا و یا کف دست ها بمالید. این کار را دو بار در روز انجام دهید.

 اسطوخودوس، ضد بید
برای خلاص شدن از شر بیدها کافی است اندکی روغن گیاه اسطوخودوس به کار برید. در قدیم از اسطوخودوس برای از بین بردن بید استفاده می کردند. دانیال فستی می گوید: ” اسطوخودوس به اندازه ی گلوله های نفتالین و دیگر حشره کش های سمی برای از بین بردن بیدها موثر است”.
روش استفاده: ۴ قطره روغن گیاه اسطوخودوس را روی یک مکعب چوبی یا سنگ اسفنجی بریزید و آن را در گوشه ای از گنجه یا کمد لباس ها قرار دهید. مرتباً این کار را تکرار کنید؛ به خصوص در ماه شهریور که زمان از تخم درآمدن بیدها است. همچنین می توانید گل های اسطوخودوس را خشک کرده داخل کیسه های کوچکی بریزید و بدوزید. کیسه های کوچک اسطوخودوس را در کمد لباس های تان قرار دهید به این ترتیب لباس های شما بوی مطبوعی خواهند گرفت و از آسیب بیدها در امان خواهد ماند.

 اسطوخودوس مورچه ها را فراری می دهد
دانیل فستی که استفاده از اسطوخودوس را برای از بین بردن مورچه ها توصیه می کند، در کتاب خود می نویسد: ” مورچه ها از عصاره و روغن های گیاهی بیزارند و زمانی که با روغن گیاه اسطوخودوس از آن ها پذیرایی کنید، پا به فرار می گذارند”.
روش استفاده: برای استفاده ی بهینه از اسطوخودوس، ۵ قطره روغن گیاه اسطوخودوس، ۱۰ قطره روغن(عصاره) نعنای تند و یک چهارم لیتر الکل ۴۰ درجه را در یک آب پاش بریزید و روزانه چندین بار به محل تجمع مورچه ها بپاشید. چند روز این کار ادامه دهید خواهید دید که مورچه ها به جای دیگری نقل مکان می کنند. 

سقوط

در سقوط هم می توان باشکوه بود .....
.
.
.
.
... .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

این را ..
.
آبشار به من گفت :)
ا ...
در سقوط هم می توان باشکوه بود .....

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.



این را ..

.

آبشار به من گفت :)

بیهــوده

فانوس های دِه می دانند بیهــوده روشنند؛
و سگان ده نیز می دانند که بیهــوده بیدارند . . .
وقتی در روشنی روز، دزدها به مهمانی کدخدا می روند!!!
فانوس های دِه می دانند بیهــوده روشنند؛

و سگان ده نیز می دانند که بیهــوده بیدارند . . .

وقتی در روشنی روز، دزدها به مهمانی کدخدا می روند!!!

امـــــید

خـــــــدایا تو خود فرمــــودی ک نـــــا امــــــــــیدی­ کفر اســـت و من اطاعــــــت کردم و فرمــــان تــــــو بردم ...
پـــس ناامـــــیدم نـــــکن

قصاب

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود "لطفا ۱۲ سوسیس و یک ران گوشت بدین"

قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید.
... با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد. قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس آمد، سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.
صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آنرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.
اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟
این سگ یه نابغه است.
این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی عاقل اندر صفی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟
این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

• مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.
• چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است.
• بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.

پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم.
۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت.

مهدی رضازاده

اینهم برای ملتی که نفت دارد مس دارد طلا دارد گاز دارد سرب دارد

روی دارد خاک دارد ........... دارد اما نان برای ملتش ندارد!!!!

برگشت کمی به فصلِ عریان شدنش
...

با بوقِ دُوُم ..... سوارِ پیکان شدنش!

عطر هوس و ..... به زورلبخند زنی

رانندۀ حیز ..... با دو چشمِ خفنی!!

تصویر سیاه ..... جادۀ ملموسی

مقصد به کجاست؟ ..... غارتِ ناموسی!

در حسرتِ کاش کی زمان برمیگشت

نزدیکِ غروب ساعتِ هفت و هشت

یا ساعتِ نه ...... ز ماجرا خط می خورد

یا در دهِ شب زمانه با من می مرد!

با ذهن یخی .... چو آتشی می جوشید

می خواست طبیعی بنَماید .... کوشید:

از قیمتِ دامنِ خودش زن پرسید

راننده چه زشت ..... بی سبب می خندید

یک پولِ سیاه ...... قِیمتِ دامنِ او

ای شاعرِ تلخ ..... بیش از این قصه مگو

احساسِ پلید ..... نقشه ای شیطانی

زن ، مشتری و عاقبتش می دانی !

ای ریشۀ فقر .... علّتِ ویرانی

این بازیِ پست را خودت می دانی

مهدی رضازاده

قورباغه

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.

قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
...
زن با عجله قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی فرصت ندادی بگویم شرایطی برای براورده کردن آرزوهایت هست ؛ هر آرزویی داشته باشی 10 برابر آن برای شوهرت براورده خواهد شد.

زن پس از تفکر کوتاهی گفت : اشکال ندارد !

زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !


قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما با 10 برابر جذابیت ؛ جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟

زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !

بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !

برای آرزوی دوم خود ، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !

قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود.

زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...

بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !

سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :

من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم...!!!

و ... قورباقه با چشمانی از حدقه بیرون زده .. آرزوی زن را بر آورده کرد !

و این نتیجه حاصل شد : خانمها زرنگ از اون چیزی هستند که باهوش ترین مردها یا قورباقه هم بتونند تصور کنند !!!! ^_^

اینجا پایان داستان است !!

خانمها... یک درد دل مردانه اگر اجازت بفرمایید ..... شرمنده با آقایون ...

╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
+++
آقایون شما که متوجه شدید مرد دچار یک حمله قلبی 10 برابر خفیف تر از زن شد !!؟ 8-O آره میدونستم شدید !!! خخخخخخخخخخ
ا
در خبرآنلاین آورده اند !!!!!!!!!!!!! 8-----------|



روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.



قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .



زن با عجله قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت :

یغما گلرویی

چشمات‌ُ هَم‌ بذار ! رفیق‌ ! بیا تا بچّگی‌ کنیم‌
بیا که‌ تو قصّه‌های‌ کارتونی‌ زند‌گی‌ کنیم‌

بیا شنل‌قرمزی‌ رُ بدزدیم‌ از پنجه‌ی‌ گُرگ‌ !
آخه‌ تو کلبه‌ش‌ هنوزم‌ منتظرِ مادربزرگ‌ !
... بیا تا مثل‌ِ گالیوِر ، پا بذاریم‌ تو لی‌لی‌پوت‌ !
نذار مسافر کوچولو ، گُم‌ بشه‌ توی‌ برهوت‌ !
نذار رابین‌هودُ تَه‌ِ ، کارتون‌ِ ما اسیر کنن‌ !
نذار پلنگ‌ صورتی‌ رُ با ماهی ‌مُرده‌ سیر کنن‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زند‌گی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت !

بگو که‌ تام‌سایر کجاس‌ ؟ بگو کجاس‌ هاکل‌ بِری‌ !
می‌خوام‌ بازم‌ سفر کنم‌ ، به‌ قصّه‌ی‌ تام‌ُ جِری‌ !
سندبادِ قصّه‌ آخرش‌ ، نگفت‌ که‌ مقصدش‌ کجاس‌ !
هیشکی‌ نفهمید گالیوِر ، عاشق‌ِ فلِرتیشیاس‌ !
تُرنادو شیهه‌ می‌کشه‌ ، زورو هنوز رو تَرکشه‌ !
می‌خواد روی‌ دیوارِ سِتَم‌ ، علامت‌ ضِد بِکشه‌ !
ببین‌ که‌ عمرِ غولای‌ کارتونی‌ خیلی‌ کم‌ شُده‌ !
بیا تولّد بگیریم‌ ، پینوکیو آدم‌ شُده‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زندگی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت

" زنده یاد احمد شاملو "

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،
زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
...
زمان کره اش می‌کشتند که خراب‌کار است ،
امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیز...ی عوض نمی شود :
در آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا در اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است،
عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است،
صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است،
فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌،
کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است،
روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند،
چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند،
و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند....
و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت ....


زادروزت مبارک رفیق و یار استاد بـابک بیات

زادروزت مبارک رفیق و یار استاد بـابک بیات 19 دی روز میلاد استاد ایرج جنتی عطایی
استاد ایرج جنتی عطایی(عکسی زیبا و کمیاب)
خالق"خاکستری" با موسیقی استاد بابک بیات و تنظیم استاد محمد اوشال و صدای ابی و اجرای کمتر شنیده شده از علی سهراب
روح ب...زرگوار من
دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته
چهره بی نقاب تو

وقتی تن حقیرمو
به مسلخ تو می برم
مغلوب قلب من نشو
ستیزه کن با پیکرم
اسم منو از من بگیر
تشنه ی معنی منم
سنگینه بار تن برام
ببین چه خسته می شکنم

به انتظار فصل تو
تمام فصلها گذشت
چه یأس بی نهایتی
ندیم من بود
فصل بد خاکستری
تسلیم و بی صدا گذشت
چه قلب بی سخاوتی
حریم من بود

دژخیم بی رحم تنم
به فکر تاراج منه
روح بزرگوار من
لحظه ی معراج منه
فکر نجات من نباش
مرگ منو ترانه کن
هر شعرمو به پیکرم
رشته تازیانه کن

ترجمه جملات آقایان

چه جالب . بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه !


این بار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟


عزیزم خسته ای . بیا یه کم استراحت کن.
ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن.


یااااادم رفت.
ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز یادمه اما روز تولد تو رو یادم رفته.


از صبح تا شب دارم جون می کنم بخاطر تو و این بچه.
ترجمه: امروز از محل کار مرخصی گرفتم با رفقا رفتیم کنار رودخونه کباب خوردیم.


عزیزم راهو بلدم.
ترجمه: می تونم راهو پیدا کنم به شرطی که بفهمم تو کدوم کشوریم.


نتونستم پیداش کنم.
ترجمه: چیز مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت. حوصله نداشتم پاشم.


برای تمام کارهام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم

رعد و برق

چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!

یه روز زندگی چنده؟

 

راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم

فتنه

این فتنه که امروز بجان من و توست

لبخند کش و گریه رسان من و توست

فردا چو رود دوباره گل‌ خواهد داد
...
این باغچه‌ای که آشیان من و توست.

فــآتــحـه

گــاهــی دلــم مـیـخـواهــَـد خــُـرمــایـی بـخـورم

و فــآتــحـه ای بـخـوانـم بــرای روحـم

شـادیـش ارزانـی آنــهایــی کــه

/ بـودن / و / نـبـودنـم/ بــرایـشـان فـرقــی نــدارد...!
گــاهــی دلــم مـیـخـواهــَـد خــُـرمــایـی بـخـورم



و فــآتــحـه ای بـخـوانـم بــرای روحـم



شـادیـش ارزانـی آنــهایــی کــه



/ بـودن / و / نـبـودنـم/  بــرایـشـان فـرقــی نــدارد...!

سیاوش بیدکانی

پیرنیا سرش را از روی کاغذها بلند کرد و گفت:این را چه کسی خوانده بود؟
گفتند: از شهرستان آمده، از مشهد.
پیرنیا گفت: برگ سبز 216 باشد، من همین را پخش می کنم. اسمت چیست جوان؟
- محمدرضا.
- اهل مشهدی؟
- آری.
- باید منتقلت کنم تهران، باید تهران باشی، حیف است.
جوان گفت: استاد اگر خواستید صدای من را پخش کنید، بگویید سیاوش است. سیاوش بیدکانی.
- میدانی بیدکانی یعنی چه؟
- گوشه ای در دشتی است.
- آفرین، پس بلدی. حالا بگو چرا بگویم سیاوش بیدکانی؟
- پدر حساسند. مذهبی هستند. شدیدا تعصب دارند . اصلا در خانه نه رادیو داریم نه تلویزیون . ایشان حتی نمی داند که من بلدم آواز بخوانم. بفهمند بد می شود.
- خیالت راحت. نوشت: برگ سبز 216 ، سیاوش بیدکانی، آذر 1345.


پی نوشت : برگ سبز برنامه شماره 216، اولین اجرای محمد رضا شجریان بیدکانی در رادیو ایران است.
پیرنیا سرش را از روی کاغذها بلند کرد و گفت:این را چه کسی خوانده بود؟
گفتند: از شهرستان آمده، از مشهد.
پیرنیا گفت: برگ سبز 216 باشد، من همین را پخش می کنم. اسمت چیست جوان؟
- محمدرضا.
- اهل مشهدی؟
- آری.
- باید منتقلت کنم تهران، باید تهران باشی، حیف است.
جوان گفت: استاد اگر خواستید صدای من را پخش کنید، بگویید سیاوش است. سیاوش بیدکانی.
- میدانی بیدکانی یعنی چه؟
- گوشه ای در دشتی است.
- آفرین، پس بلدی. حالا بگو چرا بگویم سیاوش بیدکانی؟
- پدر حساسند. مذهبی هستند. شدیدا تعصب دارند . اصلا در خانه نه رادیو داریم نه تلویزیون . ایشان حتی نمی داند که من بلدم آواز بخوانم. بفهمند بد می شود.
- خیالت راحت. نوشت: برگ سبز 216 ، سیاوش بیدکانی، آذر 1345.


پی نوشت : برگ سبز برنامه شماره 216، اولین اجرای محمد رضا شجریان بیدکانی در رادیو ایران است.

بچّگی‌

چشمات‌ُ هَم‌ بذار ! رفیق‌ ! بیا تا بچّگی‌ کنیم‌
بیا که‌ تو قصّه‌های‌ کارتونی‌ زند‌گی‌ کنیم‌

بیا شنل‌قرمزی‌ رُ بدزدیم‌ از پنجه‌ی‌ گُرگ‌ !
آخه‌ تو کلبه‌ش‌ هنوزم‌ منتظرِ مادربزرگ‌ !
بیا تا مثل‌ِ گالیوِر ، پا بذاریم‌ تو لی‌لی‌پوت‌ !
نذار مسافر کوچولو ، گُم‌ بشه‌ توی‌ برهوت‌ !
نذار رابین‌هودُ تَه‌ِ ، کارتون‌ِ ما اسیر کنن‌ !
نذار پلنگ‌ صورتی‌ رُ با ماهی ‌مُرده‌ سیر کنن‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زند‌گی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت !

بگو که‌ تام‌سایر کجاس‌ ؟ بگو کجاس‌ هاکل‌ بِری‌ !
می‌خوام‌ بازم‌ سفر کنم‌ ، به‌ قصّه‌ی‌ تام‌ُ جِری‌ !
سندبادِ قصّه‌ آخرش‌ ، نگفت‌ که‌ مقصدش‌ کجاس‌ !
هیشکی‌ نفهمید گالیوِر ، عاشق‌ِ فلِرتیشیاس‌ !
تُرنادو شیهه‌ می‌کشه‌ ، زورو هنوز رو تَرکشه‌ !
می‌خواد روی‌ دیوارِ سِتَم‌ ، علامت‌ ضِد بِکشه‌ !
ببین‌ که‌ عمرِ غولای‌ کارتونی‌ خیلی‌ کم‌ شُده‌ !
بیا تولّد بگیریم‌ ، پینوکیو آدم‌ شُده‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زندگی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت

بچّگی‌

چشمات‌ُ هَم‌ بذار ! رفیق‌ ! بیا تا بچّگی‌ کنیم‌
بیا که‌ تو قصّه‌های‌ کارتونی‌ زند‌گی‌ کنیم‌

بیا شنل‌قرمزی‌ رُ بدزدیم‌ از پنجه‌ی‌ گُرگ‌ !
آخه‌ تو کلبه‌ش‌ هنوزم‌ منتظرِ مادربزرگ‌ !
بیا تا مثل‌ِ گالیوِر ، پا بذاریم‌ تو لی‌لی‌پوت‌ !
نذار مسافر کوچولو ، گُم‌ بشه‌ توی‌ برهوت‌ !
نذار رابین‌هودُ تَه‌ِ ، کارتون‌ِ ما اسیر کنن‌ !
نذار پلنگ‌ صورتی‌ رُ با ماهی ‌مُرده‌ سیر کنن‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زند‌گی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت !

بگو که‌ تام‌سایر کجاس‌ ؟ بگو کجاس‌ هاکل‌ بِری‌ !
می‌خوام‌ بازم‌ سفر کنم‌ ، به‌ قصّه‌ی‌ تام‌ُ جِری‌ !
سندبادِ قصّه‌ آخرش‌ ، نگفت‌ که‌ مقصدش‌ کجاس‌ !
هیشکی‌ نفهمید گالیوِر ، عاشق‌ِ فلِرتیشیاس‌ !
تُرنادو شیهه‌ می‌کشه‌ ، زورو هنوز رو تَرکشه‌ !
می‌خواد روی‌ دیوارِ سِتَم‌ ، علامت‌ ضِد بِکشه‌ !
ببین‌ که‌ عمرِ غولای‌ کارتونی‌ خیلی‌ کم‌ شُده‌ !
بیا تولّد بگیریم‌ ، پینوکیو آدم‌ شُده‌ !

دنیای‌ کارتونا قشنگ‌ ، دنیای‌ ما سیاه‌ُ زشت‌ !
کاش که کسی زندگی‌مونُ ، شبیهِ کارتون می‌نوشت

ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ



ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ

ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶ
... ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ
ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ
ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ
ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ
ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ
ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ
ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ
ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ
ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

شک میکنم

شک میکنم تو چشم تو گاهی به چشمای خودم
گاهی به دنیای تو و گاهی به رویای خودم
شک میکنم وقتی که تو امروز و فردا میکنی
وقتی که گاهی بی سبب با من مدارا میکنی
شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هر نفس
... شک میکنم به آسمون پشت در بازِ قفس
وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم
وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت میکنیم
شک میکنم حتی به این احساس های مشترک
گاهی به تو گاهی خودم گاهی به این احساس شک
وقتی پشت گریه هات لبخند تو میکشم
وقتی که قلب گیجم و این سو و اون سو میکشم


شک میکنم تو چشم تو گاهی به چشمای خودم 

گاهی به دنیای تو و گاهی به رویای خودم

شک میکنم وقتی که تو امروز و فردا میکنی

وقتی که گاهی بی سبب با من مدارا میکنی 

شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هر نفس

شک میکنم به آسمون پشت در بازِ قفس

وقتی  که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم 

وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت میکنیم 

شک میکنم حتی به این احساس های مشترک 

گاهی به تو  گاهی خودم گاهی به این احساس شک

وقتی پشت گریه هات لبخند تو میکشم 

وقتی که قلب گیجم و این سو و اون سو میکشم

بهشت یا جهنم

فرشته ای بنام..:



کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید. اما من به این کوچکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟



خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان یکی را برای تو در نظر گرفت

ه ام، از تو نگه داری خواهد کرد.



اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.



کودک گفت: اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

کودک ادامه داد: من چه طور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم.

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی .

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با تو صحبت کنم، چه کنم؟

اما خداوند برای این سؤال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی.

کودک گفت : چگونه می توانم از خودم مواظبت کنم؟

خداوند پاسخ داد : فرشته از تو مواظبت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به دلیل که نمی توانم دیگر شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت :فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه برگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد، کودک می دانست که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگو.

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات مهم نیست. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی!!
فرشته ای بنام..:

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید. اما من به این کوچکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بر
...وم؟

خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان یکی را برای تو در نظر گرفت
ه ام، از تو نگه داری خواهد کرد.

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.

کودک گفت: اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چه طور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم.
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی .
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با تو صحبت کنم، چه کنم؟
اما خداوند برای این سؤال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی.
کودک گفت : چگونه می توانم از خودم مواظبت کنم؟
خداوند پاسخ داد : فرشته از تو مواظبت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به دلیل که نمی توانم دیگر شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت :فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه برگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود.
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد، کودک می دانست که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگو.
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات مهم نیست. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی!!

"" -از کتاب بهشت یا جهنم انتخاب با شماست-""

خاطره ایم...

چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم،
که زمان ساز سفر می زند،
دست به دست هم دهیم،
دل هایمان را یکی کنیم،
بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم،
... باور کنیم که همه ما دیر یا زود خاطره ایم...

از تو حرکت*********

خدا گوید:شروع کن
یک قدم با تو!
تمام گامهای مانده اش، با من
خدا گوید:شروع کن

یک قدم با تو!

تمام گامهای مانده اش، با من

نیاز

گـآهـی نـیـآز اسـت دکـتـر

بـه جـآی یـک مـشـت قـرص

بـرآیـت "فــریـآد" تـجـویـز کـنـد...
گـآهـی نـیـآز اسـت دکـتـر



    بـه جـآی یـک مـشـت قـرص 



      بـرآیـت

خدا

اگر + خدا باشی
منهای همه میتوانی زندگی کنی

اگر + خدا باشی

منهای همه میتوانی زندگی کنی



<3

هالیوود


ایرانی های زیادی هستند که در هالیوود مشغول ایفای نقش هستند ، چه آندسته هنرپیشگانی که در همانجا متولد شدند و چه کسانی که در ایران متولد شدند و به آنجا مهاجرت کردند . در پایین لیستی از این افراد جمع آوری شده است.


نسیم پدراد (به انگلیسی: Nasim Pedrad) متولد ۱۸ نوامبر ۱۹۸۱ تهران، بازیگر و عضو کادر برنامه ساتردی نایت لایو است.
او اهل ارواین، کالیفرنیا است، و دانش آموخته رشته تئاتر از دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس است . او همچنین در سریال ER نقش ایفا کرده است.



نادیا بیورلین (Nadia Björlin) (زاده ۲ اوت ۱۹۸۰) هنرپیشه سینمای هالیوود می‌باشد.
او در نیوپورت ایرلند از پدری سوئدی و مادری ایرانی تبار متولد شده و در مدرسه هنر در نیویورک مشغول به تحصیل می‌باشد.
نادیا به زبان فارسی و سوئدی و انگلیسی تسلط دارد. همچنین از صدای سوپرانو برخوردار است و اغلب در سوپ اپرا ایفای نقش می‌کند. او به سازهای فلوت و گیتار و پیانو و چنگ تسلط دارد.



شُهره آ‌غداشلو با نام اصلی شهره وزیری‌تبار (زاده ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۱)(عده ای به اشتباه تصور می کنند نام وی پری بوده است.) بازیگر ایرانی-آمریکایی سینما و تلویزیون است.او فامیل آغداشلو را به خاطر مخالفت خانواده پدری اش با داشتن نام خانوادگی آنان وپس از ازدواج با آیدین آغداشلو انتخاب کرد.وی در سال ۲۰۰۳ میلادی، کاندید جایزه اسکار بهترین بایگر نقش مکمل زن برای بازی در فیلم خانه‌ای از شن و مه شد. شهره آغداشلو هم‌چنین در سال ۲۰۰۹ میلادی، برای بازی در نقش مکمل زن در مجموعه تلویزیونی خاندان صدام، موفق به دریافت جایزه معتبر اِمی شد.
شهره آغداشلو پیش از انقلاب ایران، در سه فیلم مطرح آن زمان بازی کرد و با سه کارگردان بزرگ سینمای ایران: عباس کیارستمی، علی حاتمی و محمدرضا اصلانی همکاری داشت. او پس از انقلاب به آمریکا رفت و به اتفاق همسرش هوشنگ توزیع در نمایش‌های متعددی بازی کرد.



آهو جهانسوز “سارا” شاهی (به انگلیسی: Aahoo Jahansouz “Sarah” Shahi) (زاده ۱۰ ژانویه ۱۹۸۰، اولس، تگزاس) مُدل و بازیگر ایرانی‌تبار آمریکایی است. او از نوادگان فتحعلیشاه قاجار می‌باشد . شاهی رتبه ۰ام را در مجله ماکزیم در لیست ۱۰۰ جذاب‌ترین سال ۲۰۰۵ کسب کرده‌است
و در سال ۲۰۰۶ به رتبه ۶۶ام صعود کرده‌است. او در تلویزیون آمریکا و سینمای هالیوود به فعالیت در زمینه بازیگری اشتغال دارد.



بهار سومخ (به انگلیسی: Bahar Soomekh) (زاده ۳۰ مارس ۱۹۷۵ در شهر تهران) بازیگر ایرانی‌تبار آمریکایی-یهودی است که در سینمای هالیوود به فعالیت در زمینه بازیگری اشتغال دارد.
وی در فیلم‌های مطرح تصادف، ماموریت غیرممکن ۳ و اره ۳ بازی کرده‌است.



کاترین لیزا بل (به انگلیسی: Catherine lisa bell) بازیگر انگلیسی-آمریکایی ایرانی-تبار سریال‌های تلویزیونی (JAG) آمریکا است.
کاترین در ۱۴ اوت ۱۹۶۸ در لندن بدنیا آمد. او از پدری اسکاتلندی و مادری ایرانی زاده شده. والدینش بعداً از همدیگر جدا شدند.
کاترین سپس در ۳ سالگی به همراه مادرش مینا به لس آنجلس رفت. او در زمان کودکی در تبلیغ‌های تلویزیونی زیادی ظاهر گردید، و قصد داشت که پزشک یا مهندس بیومدیکال بشود سر از حرفه مدل تمام وقت در آورد.
او به زبان‌های انگلیسی و فارسی تسلط دارد



نازنین بنیادی : وی متولد تهران است، والدین نازنین در بیستمین روز بعد از تولدش او را از ایران خارج کردند. او تا ۱۹ سالگی ساکن لندن بود و سپس به لس آنجلس آمریکا نقل مکان کرد.
وی از یک مدرسه خصوصی در لندن فارغ التحصیل شد. وی دارای مدرک تحصیلی عالی از دانشگاه کالیفرنیا، ارواین در رشته زیست شناسی است. وی تحقیقاتی هم در مورد سرطان داشته‌است که او را صاحب جایزه چانگ پی چون دانشجوی دوره لیسانس کرد.
وی همچنین در سن کم زمانی که در انگلستان بوده‌است در تلویزیون بخش کودکان ایفای نقش کرده‌است. او خود در این مورد در مصاحبه‌ای با بی بی سی گفته‌است: «تنها کار تلویزیونی که کردم در سنین جوانی در لندن در برنامه کودکان بنام «یرلی برث» بود. ولی در اصل عشق و علاقه‌ام به فیلم است.» نازنین در حال گذراندن دوره PhD در دانشگاه تورنتو است.



ادریان کیوان پاسدار (به انگلیسی: Adrian Kayvan Pasdar) (زاده ۳۰ آوریل ۱۹۶۵ در پیتزفیلد ماساچوست) هنرپیشه و کارگردان آمریکایی است. پدر وی همایون پاسدار جراح قلب ایرانی و مادرش رزمری پرستار و نویسنده آلمانی-روسی است. ادریان دوران کودکی و نوجوانی خود را در پنسلوانیا گذراند و به فوتبال آمریکایی روی آورد. اما تصادف شدید او را به مدت چند ماه بر روی صندلی چرخدار نشاند و از دنیای ورزش دور کرد. وی سپس به بازیگری روی آورد، اولین نقشش را در فیلم تاپ گان با حضور تام کروز بازی کرد و با بازی در سریال پروفیت به معروفیت رسید. معروف‌ترین کار بازیگری وی، بازی در نقش نیثن پترلی در سریال پربیننده قهرمان‌ها بوده است. در سریال قهرمانان نیثن پترلی سناتور ایالت نیویورک می‌باشد و دارای قدرت پرواز است. ادریان با ناتالی مینز خواننده گروه دیکسی چیکس ازدواج کرده و دو فرزند به نامهای جکسون اسلید و بکت فین دارد

تلخ

کمی تلخ بخندیم

هر جا میرویم و ظلمی میبینیم همه میگویند :

نگران نباشید خدا جای حق نشسته !

خدایا ، میشود از جای حق بلند شوی که حق سرجای خودش بنشیند !!
کمی تلخ بخندیم



هر جا میرویم و ظلمی میبینیم همه میگویند :



نگران نباشید خدا جای حق نشسته !



خدایا ، میشود از جای حق بلند شوی که حق سرجای خودش بنشیند !!

ده ***************

ده عدد زیادی بود تو بچه گی‌‌ هامون
تا ده می‌‌شمردیم قایم می‌‌شدیم
تا ده می‌‌شمردیم همدیگه رو پیدا می‌‌کردیم
همدیگه رو ده تا دوست داشتیم
یک تومن ، ده تا آبنبات
... یک توپ ، ده تا همبازی
یکبار قهر ، ده بار آشتی‌
یک بغل ، ده تا بوسه‌
یک کوچه، ده تا همسایه
یک دیدار ، ده تا نامه
این روزا توپ داریم ، همبازی نداریم
توی کوچه مون همسایه نداریم
قهر داریم ، آشتی‌ نداریم
آغوش و بوسه نداریم
نامه ی عاشقونه نداریم
این روزا اندازه ده تا ، دیگه هیچی‌ نداریم
راستی‌ این روزا چی‌ داریم ؟؟؟

ده عدد زیادی بود تو بچه گی‌‌ هامون

 تا ده می‌‌شمردیم قایم می‌‌شدیم

 تا ده می‌‌شمردیم همدیگه رو پیدا می‌‌کردیم

 همدیگه رو ده تا دوست داشتیم

 یک تومن ، ده تا آبنبات

 یک توپ ، ده تا همبازی

 یکبار قهر ، ده بار آشتی‌

 یک بغل ، ده تا بوسه‌

 یک کوچه، ده تا همسایه

 یک دیدار ، ده تا نامه

 این روزا توپ داریم ، همبازی نداریم

 توی کوچه مون همسایه نداریم

 قهر داریم ، آشتی‌ نداریم

 آغوش و بوسه نداریم

 نامه ی عاشقونه نداریم

 این روزا اندازه ده تا ، دیگه هیچی‌ نداریم

 راستی‌ این روزا چی‌ داریم ؟؟؟

سال 2013 آغاز شد

سال 2013 آغاز شد
او یک دانشجوی 23 ساله بود
سوار اتوبوس شد
و البته او یک دختر بود
شش مرد یک به یک به او تجاوز کرده و سپس با یک میله آهنی روده بزرگ و کوچک او را از واژن وی بیرون می آورند
... و او را برهنه و زخمی در کنار خیابان رها میکنند
در حالی که حتی کسی به او نگاه هم نمیکند و حتی دریغ از انداختن پارچه ای به روی او.
او حتی قادر به داشتن زندگی معمولی خود هم نیست
از 16 دسامبر 5 بار به کما رفته
وی دیگر قادر به قطع کردن گریه اش نیست
اما ناراحت نباش
او نه خواهر شماست
نه دختر شما
اما میتوانست باشد
خشونت برای جلوگیری از حــــــــــــــــق
این افراد برای کار وحشیانه مستحق اعدام هستند
او دیروز 29 دسامبر 2012 چشم از دنیا بست
و من آرزو میکنم که قاتلین وی بدترین مجازات ممکن را ببینند
این اتفاق در هند رخ داده اما میتواند در هر جای دیگر نیز باشد
این رفتاریست که با زنان باید شود؟
این موضوع باعث میشود تا از زندگی کردن در این سیاره شرمسار باشم .
سال 2013 آغاز شد.. اما خشونت بر علیه زنان تمام نمیشود


آروزهای محــــــال

هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست

هرکه دیوانه نشد پروانه نیست

در پی عــــشق تو دل دیوانه شد

شمع گشتی ودلـــم پروانه شد

ازلهیب عشـــــــق تو افروختم

عــــشق را به سادگی نفروختم

ناگهان در بی کسی ها گم شدم

رفتی وافســـانه ی مردم شدم

تا به کی چشم انتظاری سوختم

بس که چشمم را به راهت دوختم

تا به کی دیدار چشمت در خیــــال

زندگــــی با آروزهای محــــــال

سال نو

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک...
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک...

2013


مرده رو زنده کردن که هنر نیست،میتونی منه زنده رو بکش . . . .
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

کل کل جنتی با حضرت عیسی

دلـــت را بتـــــکان

دلـــت را بتـــــکان
اشتباهـــایـت وقتی افتادند روی زمین
بگذار همانجـــــا بمانند
فقط از لابه لای آنــهـا ، یک تجــربه را بیــرون بکــش
قـاب کـن و بـزن به دیـــوار دلت ،
دلت را محکـــــمتر اگر بتکانی
تمـــــام کینه هایت هم میریزد
و تمــام آن غـــــم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت....
دلـــت را بتـــــکان
اشتباهـــایـت وقتی افتادند روی زمین
بگذار همانجـــــا بمانند
فقط از لابه لای آنــهـا ، یک تجــربه را بیــرون بکــش
قـاب کـن و بـزن به دیـــوار دلت ،
دلت را محکـــــمتر اگر بتکانی
تمـــــام کینه هایت هم میریزد
و تمــام آن غـــــم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت....

بوی محبت

بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب ، حرف قشنگ
حرف بد ، وسوسه شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
... اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد
...
بنویسید به دیوار سکوت

عشق سرمایه هر انسان است

بنشانید به لب ، حرف قشنگ

حرف بد ، وسوسه شیطان است

و بدانید که فردا دیر است

اگر غصه بیاید امروز

تا همیشه دلتان درگیر است

پس بسازید رهی را کنون

تا ابد سوی صداقت برود

و بکارید به هر خانه گلی

که فقط بوی محبت بدهد

زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی چه؟ یعنی آرزو کم داشتن
چون قناعت پیشگان روح مکرم داشتن
جامه ی زیبا بر اندام شرف آراستن
غیر لفظ آدمی معنای آدم داشتن
قطره ی اشکی به شبهای عبادت ریختن
... بر نگین گونه ها الماس شبنم داشتن
نیم شب ها گردشی مستانه در باغ نیاز
پاکی عیسی گزیدن عطر مریم داشتن
با صفای دل ستردن اشک بی تاب یتیم
در مقام کعبه چشمی هم به زمزم داشتن
تا برآید عطر مستی از دل جام نشاط
در گلاب شادمانی شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگی در بشر دانی که چیست؟
مردم محتاج را بر خود «مقدم» داشتن

گوگوش

تو به این معصومی / تشنه لب آرومی

غرق عطر گلبرگ / تو چقد خانومی

کودکانه غمگین / بی بهانه شادی

از سکوتت پیداس / که پر از فریادی

همه هر روز اینجا / از گلات رد میشن

آدمای خوبم / این روزا بد میشن

توی این دنیایی / که برات زندونه

جای تو اینجا نیست / جات توی گلدونه

من نه عاشق بودم

من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب
... که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ

که روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم

که چه جرمی دارد

دستهایی که تهیست
و چرا بوی تعفن دارد

گل پیری که به گلخانه نرست

روزگاریست غریب

تازگی می گویند
که چه عیبی دارد

که سگی چاق رود لای برنج
من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود
...
من نه عاشق بودم



و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من



من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید



من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت



گر چه در حسرت گندم پوسید



من خودم بودم هر پنجره ای



که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود



و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود



من نه عاشق بودم



و نه دلداده به گیسوی بلند



و نه آلوده به افکار پلید



من به دنبال نگاهی بودم



که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ



که روم تا در دروازه نور



تا شوم چیره به شفافی صبح



به خودم می گفتم



تا دم پنجره ها راهی نیست



من نمی دانستم



که چه جرمی دارد



دستهایی که تهیست

و چرا بوی تعفن دارد



گل پیری که به گلخانه نرست



روزگاریست غریب



تازگی می گویند

که چه عیبی دارد



که سگی چاق رود لای برنج

من چه خوش بین بودم



همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

مدارا کن

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم
...
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم

اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم

بیا از غم حکایت کن که من محتاج آن هستم

اگر از زخم دل پرسی بدان مرحم بر آن بستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم

اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم

برو عشق را از خدا آموز که من دل را بر او بستم

اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم

مجنونم و دستم

به دامان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم

عاشقم و خسته ام
ا
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم



اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم



بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم



اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم



بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم



اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم



بیا از غم حکایت کن که من محتاج آن هستم



اگر از زخم دل پرسی بدان مرحم بر آن بستم



مجنونم و مستم



به پای تو نشستم



آخر ز بدی هات بیچاره شکستم



برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم



اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم



برو عشق را از خدا آموز که من دل را بر او بستم



اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستم



مجنونم و مستم



به پای تو نشستم



آخر ز بدی هات بیچاره شکستم



مجنونم و دستم



به دامان تو بستم



هشیار شدم آخر از دام تو جستم



مجنونم و مستم



عاشقم و خسته ام

ممنوع

دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است
کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب
دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت
... حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ
بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است

دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است

کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است

بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب

دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است

تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت

حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است

شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ

بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است

اورکت آمریکایی‌

چپ در اورکت آمریکایی‌

ما وینستون نکشیدیم برای چپ بودن
کتونی چینی پوشیدیم برای چپ بودن
توی اشنوها پهن بود ولی ما چپ بودیم
... کفشامون پاره می‌شد زود ولی ما چپ بودیم
تو اورکت آمریکایی از هوشه‌مین گفتیم
از شباهتِ میونِ ایران و چین گفتیم
عکسِ چه‌گوارا روی دیوارِ اتاقِ ما بود
اما رؤیامون هنوز سفر به آمریکا بود

چپ برای ما شبیهِ کوچه‌ی علی چپه
دلامون هنوز به عشقِ بورژوازی می تپه

با یه شال گردنِ سرخ خودِ مائو بودیم ما
با سیگار برگ حتا از فیدل جلو بودیم ما
سبیلِ استالینی لبامونو می پوشوند
زیرِ اون لبای ما «آی‌ام یو اِس اِی» می‌خوند
چپ یه مُد بود مثلِ موی قیصری ، شلوارِ جین
چپِ واقعی اسیر بود توی زندانِ اوین
چپای واقعی تو گورای دسته جمعی‌ان
ادای چپا رو داریم در میاریم تو و من

چپ برای ما شبیهِ کوچه‌ی علی چپه
دلامون هنوز به عشقِ بورژوازی می‌تپه
ادامه ...

کی فکرشو می‌کرد

«کی فکرشو می‌کرد؟»

دستت تو دستِ من
هم‌پای هم رفتن
با هم خطر کردن... کی فکرشو می‌کرد
...
نزدیک و هم‌پرسه
شبی که بی‌ترسه
من، تو، خدا، هر سه... کی فکرشو می‌کرد

کی فکرشو می‌کرد، عاقبتِ کارو
بعد از یه عمر حسرت، این همه دیدارو
کی فکرشو می‌کرد، آخره این راهو
پلنگِ ناباور تو بستره ماهو

من عاشقت بودم، تمام این سالا
از اولین دیدار تا به همین حالا

من عاشقت بودم، از متن پروانه
از اولین فصل نگاهِ دزدانه

حالا تو این‌جایی، نزدیک و هم‌بوسه
باخبر از این که دل بی‌تو می‌پوسه

حالا تو بعد از اون دوران اشک و درد
کنار من هستی، کی فکرشو می‌کرد

کی فکرشو می‌کرد، عاقبتِ کارو
بعد از یه عمر حسرت، این همه دیدارو
کی فکرشو می‌کرد، آخره این راهو
پلنگِ ناباور تو بستره ماهو

آبراهام لینکلن

کسانی که به کشورشان افتخار می کنند کم نیستند، ولی ما در تلاشیم نسلی را بسازیم که کشورشان به آنها افتخار کند.


(آبراهام لینکلن)
کسانی که به کشورشان افتخار می کنند کم نیستند، ولی ما در تلاشیم نسلی را بسازیم که کشورشان به آنها افتخار کند.


(آبراهام لینکلن)

مدرسه شین آباد

سارینا رسول زاده یکی دیگر از دختران مدرسه شین آباد به علت جراحات صبح امروز فوت کرد!
خدا به خانواده عزیزش صبر بده!
روحش شاد و یادش گرامی!
سارینا رسول زاده یکی دیگر از دختران مدرسه شین آباد به علت جراحات صبح امروز فوت کرد!
خدا به خانواده عزیزش صبر بده!
روحش شاد و یادش گرامی!

بــهــشــت؟

دسـتِ مـرا گـرفـتـه‌ای، به زور می‌بـری بــهــشــت؟
بـخـشیـده‌ام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـت
مــن آتـــشـــم، خـــانـــه‌ی مــن چـــاهِ دوزخ اســـت
جایی کنار«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»!
دسـتِ مـرا گـرفـتـه‌ای، به زور می‌بـری بــهــشــت؟
بـخـشیـده‌ام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـت
مــن آتـــشـــم، خـــانـــه‌ی مــن چـــاهِ دوزخ اســـت
جایی کنار«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»!

از چه می هراسید


از چه می هراسید
زنی نیمه عریان...
باچشمانی که نگاهش
می درد.....
هرزگی هر تنی را
که در آغوش جبر
پوششی از برای
فریبکاری ساخته است

زمان آن رسیده است
که عریان سازید
آنچه عمری است
در قالب انسان
می فریبانید خویشتن را

از کدامین تن برهنه
ابرو درهم می کشید
که
روزی.....
برهنگی جانتان
عریانتان خواهد ساخت

م.م