saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

زندگی

برای طولانی زیستن، لازم نیست به روزهای زندگی ات اضافه کنی،
تلاشت این باشد که "زندگی" را به روزهایت اضافه کنی ...

لکه

شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن چِندشم می شود از لکۀ انگشت دروغ ...!!!
آنکه میگفت:که احساس مرا می فهمد...کو کجا رفت؟
که احساس مرا خوب فروخت...!!!

آدم باید اونقدر خوب باشه که ببخشه
اما اونقدر احمق نباشه که دوباره اعتماد کنه .....!

سرگذشت

چه کسی خواهد دانست ، بر ما چه گذشت ؟
تا خود
بی خبری را پذیرا تریم !
*****
تمام حجم امروز
انباشته از هوای دیروز
تا فردا را ، که بخواهد و چگونه! ؟

زیبایی

کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام ، یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم ؛ مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !

فراموشی

آرزوهــــاتو یه جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه ؛

خـــــــدا یادش نمیره چـه آرزویـی کردی

ولی تو یادت مــــــیره چــــــیزی که امـــــروز داری ؛

آرزوی دیـــــروزت بـوده !

لذت

سلامتی اراده پسر کوچولویی که وقتی تو پارک جلوم خورد زمین.. تو اوج گریه وقتی بهش شکلات تعارف کردم با اینکه چشاش برق میزد ورنداشت.... وقتی اصرار کردم گفت: نه خانم من قند دارم اگه بخورم باید انسولین بزنم......

عشق زیباست

دختر است دیگر...
گاهی دلش می خواد
بهانه های الکی بگیرد
به هوای آغوش تو
شانه های تو...
که بعد... تــو آرام
خیلی آرام
در گوشش زمزمه کنی:
ببین من عاشقتــــم.

حقیقت چیست

مرد متاهل با منشی خود رابطه داشت. یک روز باهم به خانه منشی رفتند و تمام بعد از ظهر باهم عشق بازی کردند، بعد خسته از خستگی به خواب رفتند.
ساعت هشت شب مرد از خواب بیدار شد، به سرعت مشغول پوشیدن لباس شد و در همین حال از معشوغه اش خواست تا کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمن های باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسد.
بعد از پوشیدن کفش ها به سرعت راهی خانه شد.
در خانه همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟
مرد پاسخ داد: من نمی توانم به تو دروغ بگویم، من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را مشغول عشق بازی بودیم !!!
زن به کفشهای او نگاه کرد و گفت: دروغگوی پست فطرت من میدانم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بودی !!!

زندگی چیست

زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود

سرباز شطرنج

میدونی ادمها چرا وقتی بزرگ میشن دیگه با مداد نمی نویسند !!!

چون یاد بگیرند هر اشتباهی دیگه پاک نمیشه!!

دقت

 در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.
دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.
آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.

خدا یا بهشت

قطاری سوی خدا می رفت و همه ی مردم سوار شدند ... اما وقتی به بهشت رسیدند همگی پیاده شدند و فراموش کردند که مقصد خدا بود نه بهشت!

قاتل

بیشتر آدما قاتل هستن ، انسان درون خودشون رو می کشن !

امنیت

زیر باران اگر دختری را سوار کردید جای شماره به او امنیت بدهید…، او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه به مقصود مورد نظرتان!
در تاکسی خودتان را به در بچسبانید نه به او!
بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه خلوت میبیند احساس امنیت کند نه احساس ترس ..

ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را ، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا "تنهایی" من است و "تنهایی" من قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

شم چشم دو ابرو ، نگاه من به هرسو
پس چرا نیستی پیشم نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش دوتا گوش یه دست باز یه آغوش
بیا بگیر قلبمو یادم تو را فراموش
چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من
... دق میکنم میمیرم اگه دور بشی ازمن
دست دست دو تا پا ، یاد تو مونده اینجا
یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا؟
.

همین که مثل ِ یک سیگار ...به من می چسبه آغوشت

همین که تا منو داری ، میشه دنیا فراموشت

همین که بغض میگیری ... میون ِ خواب و بیداری

شبایی که بد ِ حالم ، نفس هامو نگه داری

همین خوبه .... همین تصویر ... که تو چشمای تو محوه .......

همین سیگار ِ تو دستت ... همین فنجون ِ بی قهوه ...........

همین کافه ... که تا میری ...دیگه دنج نیست ، ساکت نیست

هه............

تو ، توو حال ِ خودت خوبی ... به این چیزا حواست نیست .........

همین خوبه ،حواست نیست ...که کی میاد و کی میره

حواست نیست و می رقـــــــــــــــصی .... لباست / لهجه می گیره

حراج واقعی

خوشبختی حراج روزانه ی دنیاست.....
اینکه ما قدمی بر نمیداریم و قیمتی پیشنهاد نمیکنیم داستان دیگریست.....

انتظار

در عجبم از دخترها !
که ازخدا به اون بزرگی فقط یه شوهر میخوان .
ولی از شوهر به این درماندگی همه دنیا را میخوان.

وفا

هر کسی می تونه به زندگی شما وارد بشه و " بگه " که چقدر دوستتون داره ؛ اما این فقط از عهده ی یه شخص خاص بر میاد که در زندگی شما بمونه و " نشون بده " که چقدر دوستتون داره !

نکته

آینه بهترین دوستمــه؛
چــون وقتـــی‌ گــریــه مــی‌کنـــم، نــمـی خنــده . . . !

... چارلی چاپلین ...

دلم میلرزه ایمانم ضعیفه
حجابت رو رعایت کن "ضعیفه" !
به جز پشم دماغ و موی چونه
یه... تار موت هم بیرون نمونه
تو با این پوشش بی بند و بارت
با این اندام مغناطیس دارت
به مردای نجیب و انقلابی
تجاوز میکنی با بدحجابی؟
میخوای با این حجابی که نداری
با آرمان امام بازی در آری؟!
یادت رفته تو اون جشن مفرح
تجاوز شد به مردای مسلح؟
تو هم با این حجاب گرمسیری
میخوای امنیتو از من بگیری؟!
کجا میری؟ خیال کردی تمومه؟
حجابم رو دُرس کردم کدومه؟
کجا میری خانوم برگرد اینجا
تجاوز نیمه کاره مونده، وایسا!
خلاصه باسلاح بی حجابی
به این جانب تجاوز شد حسابی..

سرنوشت

میــدونـــی مـشـکـل ایـنــه کـــه :

وقتی با کسی تموم می کنی ،
خیلی بیشتر در موردش فکر می کنی تا وقتی که باهاش هستی ...!

راز سر به مهر

تجربه ثابت کرده *******************

      اولین کسی که رازهای آدم  را  لو میده  خودشه

عشق دوستی

دوست دارم دستم به اونی که دوستش دارم برسه و بگیرمش کلی کتکش بزنم و یهو وسط کتک ، بزنم زیر گریه و بگم :
" آخه دیوونه ! دلم واست تنگ میشه ، اینقدر از من دور نباش خب

دیوار آتش


دلم میلرزه ایمانم ضعیفه
حجابت رو رعایت کن "ضعیفه" !
به جز پشم دماغ و موی چونه
یه... تار موت هم بیرون نمونه
تو با این پوشش بی بند و بارت
با این اندام مغناطیس دارت
به مردای نجیب و انقلابی
تجاوز میکنی با بدحجابی؟
میخوای با این حجابی که نداری
با آرمان امام بازی در آری؟!
یادت رفته تو اون جشن مفرح
تجاوز شد به مردای مسلح؟
تو هم با این حجاب گرمسیری
میخوای امنیتو از من بگیری؟!
کجا میری؟ خیال کردی تمومه؟
حجابم رو دُرس کردم کدومه؟
کجا میری خانوم برگرد اینجا
تجاوز نیمه کاره مونده، وایسا!
خلاصه باسلاح بی حجابی
به این جانب تجاوز شد حسابی..

خوشبختی حراج روزانه ی دنیاست.....
اینکه ما قدمی بر نمیداریم و قیمتی پیشنهاد نمیکنیم داستان دیگریست.....

جمله ی " این کارا دیگه از ما گذشته " ، یعنی " یکم دیگه اصرار کنی ، می گم باشه " !

ذوققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق

چه لذت بزرگیه که موفق به انجام دادن کاری بشی که بقیه گفته بودن تواناییش رو نداری !