saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

ایرا نم

ایرانم کجایت درد میکند ؟

آذربایجانت ؟
بوشهرت ؟
حالا سیستانت؟
کدام را مرحم بگذارم؟چگونه؟
______________________
کاری از علی شافعی
ایرانم کجایت درد میکند ؟

آذربایجانت ؟
بوشهرت ؟
حالا سیستانت؟
کدام را مرحم بگذارم؟چگونه؟
______________________
کاری از علی شافعی

آفتاب گردان ترین


نامه ام باید کوتاه باشد

                        ساده باشد

                 بی حرفی از ابهام و آینه،

                   از نو برایت می نویسم

        حال همه ی ما خوب است

             اما تو باور نکن!

آفتاب گردان ترین


تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند!

گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق بر تن می کنند،

عاشق که شدی کوچ می کنند...

روحش شاد

مادر بلند شو .................

پسر عسل بدیعی در مراسم تشییع جنازه :(((((((((((
مادر بلند شو .................

پسر عسل بدیعی در مراسم تشییع جنازه :(((((((((((

آزادی


کبوترِ گرسنه، به آزادی نمی اندیشد ...

روحش شاد

سالگشت درگذشت فردین، سوپرستاره تکرار نشدنی سینمای ایران ِقبل از انقلاب! این بازیگر پرطرفدار ایرانی در هجدهم فروردین سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست. این عکس تنها چند روز قبل از درگذشت فردین گرفته شده بود! یادش گرامی.
سالگشت درگذشت فردین، سوپرستاره تکرار نشدنی سینمای ایران ِقبل از انقلاب! این بازیگر پرطرفدار ایرانی در هجدهم فروردین سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست. این عکس تنها چند روز قبل از درگذشت فردین گرفته شده بود! یادش گرامی.

پرویز صادقی

خدا هم

اگر با خودش رو راست باشد , 

عاشق چشم های یک زن می شود

و به کتاب قلب او ایمان می آورد !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
" پرویز صادقی "
خدا هم

اگر با خودش رو راست باشد , 

عاشق چشم های یک زن می شود

و به کتاب قلب او ایمان می آورد !
.
.
.
.
.
.
.
.
.

قدر بدانیم !

کاش بودن ها را قدر بدانیم !
.
به خـــــدا قسم
.
نبودن ها
.
همین نزدیکیهاست ... !!!
.
.
.
.
.

:(

آفتابگردان ترین

وقتی که نیستی ، پرنده ی خیالم به سرش میزند که خود را حلق آویز کند از دار دلتنگی ات ! به دادش نمیرسی ؟

نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی

نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی
***************************
عسل بانو

تو این هیاهوى رفتنت، حرفاى مردمى که عاشقانه دوستت دارن و چرندیات یه سرى جاهل، بى اختیار یاد خاطره اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد( که اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز)

تقریبا سه هفته از فیلمبردارى میگذشت و ما کماکان به دنبال بازیگر دختر بودیم. تعداد زیادى رو در نظر داشتیم ولى هیچکدوم جدى نبودند، یادمه که توى پیاده روى خیابان ولیعصر، نزدیک میرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه میرفتیم و اسامى رو مرور میکردیم که یهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دلیلم رو پرسیدن،گفتم، عسل بدیعى انگار واقعا خود این نقشه! آسمانیه و هیچ بدى در عمق چشماش نیست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقیقا ده سال میگذره و بیشتر از همیشه مشخص شد که روح پاک تو تا چه اندازه به کالبد خاکى این دنیا متصل نبود، که تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.

عسل بانو

مطمئنم که در اون دیار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شکیبایى که دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردین و خلاصه هر کسى که مثل خودت اینجا نیست ،ولى یاد و خاطره ش ثبته تو تاریخ این سرزمین.

به امید دیدار همکار نازنین.

بهرام.


۱۳۹۲/۱/۱۷
نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی
***************************
عسل بانو

تو این هیاهوى رفتنت، حرفاى مردمى که عاشقانه دوستت دارن و چرندیات یه سرى جاهل، بى اختیار یاد خاطره اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد( که اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز)

تقریبا سه هفته از فیلمبردارى میگذشت و ما کماکان به دنبال بازیگر دختر بودیم. تعداد زیادى رو در نظر داشتیم ولى هیچکدوم جدى نبودند، یادمه که توى پیاده روى خیابان ولیعصر، نزدیک میرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه میرفتیم و اسامى رو مرور میکردیم که یهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دلیلم رو پرسیدن،گفتم، عسل بدیعى انگار واقعا خود این نقشه! آسمانیه و هیچ بدى در عمق چشماش نیست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقیقا ده سال میگذره و بیشتر از همیشه مشخص شد که روح پاک تو تا چه اندازه به کالبد خاکى این دنیا متصل نبود، که تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.

عسل بانو

مطمئنم که در اون دیار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شکیبایى که دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردین و خلاصه هر کسى که مثل خودت اینجا نیست ،ولى یاد و خاطره ش ثبته تو تاریخ این سرزمین.

به امید دیدار همکار نازنین.

بهرام.

@[128802320518572:274:Bahram Radan]
@[163863730307037:274:حمایت از هنرمندان سبز]
۱۳۹۲/۱/۱۷

وقت چیدن گردوها

 فیلم "وقت چیدن گردوها" به کارگردانی ایرج امامی و بازی پارسا پیروزفر و لادن مستوفی 

درباره فیلم
'وقت چیدن گردوها' یکی از فیلم هایی است که در ایران هنوز اجازه نمایش ندارد. شاید یک دلیل مهم آن به تصویر کشیدن احساسات یک طلبه جوان بوده است. آن هم طلبه ای که عاشق یک دخترجوان شده است. این موضوع همیشه در جمهوری اسلامی برای فیلم سازها جزو موارد حساس بوده و از حریم های معمولا مشکل ساز برای ورود فیلم سازها به حساب می آید.
در فیلم 'وقت چیدن گردوها' ایرج امامی سازنده این فیلم به سراغ یک طلبه جوان رفته که به مکانی مقدس در یک روستا سفر می کند و در آنجا به دختر متولی آنجا دل می بندد.

ویژگی فیلم
فیلم 'وقت چیدن گردوها' داستانی عاشقانه در بستری آمیخته به دنیای جهل و خرافات است. ساختن این نوع فیلم ها در ایران معمولا راه رفتن روی لبه تیغ است . از یک طرف داستان سو استفاده از باورهای مذهبی و آیینی مردم در میان است و از سوی دیگر ساختن فیلمی است درباره قشری است که در حال حاضر بر جامعه ایران حکومت می کند یعنی روحانیت. این فیلم در سال ۱۳۸۲ ساخته شده و دومین کار بلند سازنده اش در مقام کارگردان است و هنوز اجازه نمایش در ایران را ندارد.

درباره کارگردان
ایرج امامی بازیگر و کارگردان تئاتر سینما و تلویزیون مقیم انگلستان فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانش اموخته دکترای تئاتر در دانشگاه ادینبورگ در بریتانیاست. وی کار بازیگری را از تئاتر آناهیتا آغاز کرد و کار حرفه ای خود را به عنوان بازیگر نویسنده و طراح دکور و گریم در اداره تئاتر وزارت فرهنگ و هنر ادامه داد. او طی دوران فعالیت هنری اش تاکنون در ده ها نمایش ایرانی و غیر ایرانی در جایگاه نویسنده بازیگر و کارگردان شرکت داشته است. او سالها بعنوان دستیار جان رایت به ساختن فیلم و تئاتر عروسکی در تئاتر فرشته کوچک لندن مشغول بود و در سال ۱۳۶۰اولین فیلم بلند سینمایی عروسکی ایران را با نام 'ابراهیم در گلستان' ساخت و از آن زمان در تولیدات زیادی از تولیدات شبکه های بی بی سی و کانال چهار و ای تی وی انگلستان همکاری داشته است.در کارنامه هنری ایرج امامی یک مجموعه کوتاه پنجاه قسمتی برای تلویزیون .فیلم کوتاه امیرارسلان و تهیه کننده گی فیلم مستند سفر ایرانی (به سفارش زد دی اف / ارته) ، فیلم سینمائی 'وقت چیدن گردوها'. و کارگردانی و تهیه کننده گی فیلم سینمائی 'رو به غروب' (برنده جایزه بهترین فیلم سینمائی جشنواره ماربلا اسپانیا) دیده می شود.




این هفته در آپارات فیلم

بخواب آروم عسل بانو

شعر زیبائی که مریم حیدر زاده عزیز در وصف عسل بدیعی نازنین سروده
........

بخواب آروم عسل بانو
که بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی دنیا
بخواب آروم و بی غصه
کی این درد و یادش میره ؟
سکانس آخرت این نیست
کسی جات و نمیگیره
لالالالا بخواب اما
روزای بی عسل سخته
با پرواز پر از دردت
بهار از یادمون رفته
تو با "پروانه ای در مه"
تو با "دستای آلوده"
عسل بودی،عسل موندی
واسه رفتن ولی زوده
شعر زیبائی که مریم حیدر زاده عزیز در وصف عسل بدیعی نازنین سروده
لطفا به اشتراک بزارید........

بخواب آروم عسل بانو
که بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی دنیا
بخواب آروم و بی غصه
کی این درد و یادش میره ؟
سکانس آخرت این نیست
کسی جات و نمیگیره
لالالالا بخواب اما
روزای بی عسل سخته
با پرواز پر از دردت
بهار از یادمون رفته
تو با

مستان

بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بی‌ریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست...
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بی‌ریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست...

مرض عجیبیست!!!!

دلتنگی
مرض عجیبیست!!!!

آدم را
آرام آرام
نا آرام میکند .....

:(
دلتنگی
مرض عجیبیست!!!!

آدم را
آرام آرام
نا آرام میکند .....

:(

دلم

دلم برای روزهایی تنگ است که می دانم دیگر باز نخواهند گشت..
برای چیزهایی که دیگر هیچ گاه به دست نخواهم آورد،
برای انسانهایی که دیگرحضورشان را احساس نخواهم کرد،
برای فرصتهایی که دیگر هیچ گاه تکرار نخواهندشد..

دلم تنگ خواهد شد...

:(
دلم برای روزهایی تنگ است که می دانم دیگر باز نخواهند گشت..
برای چیزهایی که دیگر هیچ گاه به دست نخواهم آورد،
برای انسانهایی که دیگرحضورشان را احساس نخواهم کرد،
برای فرصتهایی که دیگر هیچ گاه تکرار نخواهندشد..

دلم تنگ خواهد شد...

:(

چراغ چشم*****************


‫تو کیستی ، که من اینگونه بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایقی ، سر گشته ، روی گردابم
تو در کدام سحر ، سوار بر کدام اسب سپید ؟
تو را کدام خدا ؟
تو از کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاهی
کدام نشاء دویده است از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را می بینند
به رقص می آیند
سرود می خوانند
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر
ترا به هر چه تو گویی ، به عشق سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته است
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است .‬

آفتابگردان ترین

همیشه اول فصل بهار می خندم

تو دیده ای چقدَر بی قرار می خندم

ولی نیامدی امسال ، حال من خوش نیست

عجیب نیست که بی اختیار می خندم

خبر رسیده که عاشق شدی ، نمی دانی

به حال و روز خودم زار زار می خندم

پرنده ای که قفس در بهار را می خواست

پریده است برای چه کار ؟ [ می خندم ]

به زیر بال و پرم زرد زرد می افتند

به روی شاخه ی شان قار قار می خندم

خبر رسیده که مردی گرفته دستت را

خبر رسیده که من داغدار می خندم ؟

خبر رسیده که اشکی نمانده در چشمم ؟

خبر رسیده که در شوره زار می خندم ؟

خبر رسیده که یک شهر دور من جمعند ؟

خبر رسیده که دیوانه وار می خندم ؟

خبر رسیده ...؟ رسیده...؟ بگو دِ لامصب
بگو دِ ... تف به تو ای روزگار
می خندم...

به خنده های مکرر که گریه می پاشند

به این ردیف سمج چند بار می خندم

چهار پایه ی دنیا هُلم نمی دهد و ...

نه مثل حلقه ی بالای دار می خندم

به جای اسم تو بمبی تهِ تهِ قلبم

4 ، 3 ، 2 و یک / انفجار ....

محمد ارثی زاد

رمز نو شدن

رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست
رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست

قلب عسل

قلب عسل بدیعی در بدن دیگری خواهد تپید

خانواده عسل با یک تصمیم زیبا و خیرخواهانه تمامی اعضای مورد نیاز وی را به بیماران محتاج بخشیدند.
رضا داوود نژاد بازیگر خوب سینما و شوهر خواهر عسل بدیعی، با رد هرگونه مسمومیت و یا استفاده از مواد مخدر توسط عسل، خبر پیوند اعضای درونی وی منجمله، قلب، ریه، کبد و کلیه ها را اعلام کرد و همزمان مجید درگاهی، مسئول هماهنگ کننده تیم پیوند اعضا بیمارستان مسیح دانشوری در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران گفت:
علت مرگ طی بررسی‌های اولیه پارگی عروق مغزی و به دنبال آن خونریزی مغزی مشخص شده است و ایست تنفسی وی در این وضعیت مزید برعلت شد و وی سپس برای اهدای اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد."

به گفته آقای درگاهی مرگ مغزی وی توسط ۴ متخصص و افزون برآن نماینده قوه قضائیه و پزشک قانونی تایید شده است و طبق موافقت خانواده وی و هم چنین در خواستش برای اهدا اعضایش، همه اعضای داخلی از جمله کلیه، کبد، قلب و ریه‌ی وی اهدا خواهد شد.
عمل جراحی اهدای عضو خانم بدیعی روز چهارشنبه در بیمارستان مسیح دانشوری انجام می‌شود.

اولین نقش عسل بدیعی در فیلم بودن و نبودن ساخته کیانوش عیاری بود که داستان آن درباره اهدای عضو به بیماران نیازمند بود.

دست اندرکاران برنامه کلوزآپ ضمن عرض تسلیت به خانواده عسل و جامعه هنری کشور، اتخاذ این تصمیم زیبا و خداپسندانه را به خانواده او تبریک گفته و آرزوی طول عمر برای سایر بستگان خانم بدیعی را دارند.

باشگاه خبرنگاران-کلوزآپ
قلب عسل بدیعی در بدن دیگری خواهد تپید

خانواده عسل با یک تصمیم زیبا و خیرخواهانه تمامی اعضای مورد نیاز وی را به بیماران محتاج بخشیدند.
رضا داوود نژاد بازیگر خوب سینما و شوهر خواهر عسل بدیعی، با رد هرگونه مسمومیت و یا استفاده از مواد مخدر توسط عسل، خبر پیوند اعضای درونی وی منجمله، قلب، ریه، کبد و کلیه ها را اعلام کرد و همزمان مجید درگاهی، مسئول هماهنگ کننده تیم پیوند اعضا بیمارستان مسیح دانشوری در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران گفت:
علت مرگ طی بررسی‌های اولیه پارگی عروق مغزی و به دنبال آن خونریزی مغزی مشخص شده است و ایست تنفسی وی در این وضعیت مزید برعلت شد و وی سپس برای اهدای اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد.

مسخره نکن !!!

سر به هوا بودنم را مسخره نکن !!!
.
تنهام و چشم امیدم فقط به 
.
" خداست " !!!

سر به هوا بودنم را مسخره نکن !!!
.
تنهام و چشم امیدم فقط به 
.

تقدیم*********************

تقدیم به شما عزیزان :

اولین سرمشق زندگیم ..
فراموش نکردن آنهاییست ....

که همیشه برایم " عزیزند " ......

از یاد نبرند...

خدایا...
.
به فرشتگانت بسپار...
.
در لحضه لحضه ی نیایش خویش...
.
" دوستان" مرا از یاد نبرند...



الهی آمین ♥

روحش شاد

 با خبر شدم که سرکار خانم عسل بدیعی از بازیگران جوان سینمای ایران متاسفانه به دلیل مسمومیت شدید دارویی ایست قلبی و در نهایت فوت کردن .


.....


برای خانواده محترم و دوستان گرانقدرشون از خدا صبر آرزو میکنم و امیدوارم روحشون همیشه در آرامش باشه .


خـیـلـی مــتـاسـفــم ......
امروز با خبر شدم که سرکار خانم عسل بدیعی از بازیگران جوان سینمای ایران متاسفانه به دلیل مسمومیت شدید دارویی ایست قلبی و در نهایت فوت کردن .


.....


برای خانواده محترم و دوستان گرانقدرشون از خدا صبر آرزو میکنم و امیدوارم روحشون همیشه در آرامش باشه .


خـیـلـی مــتـاسـفــم ......

مادر*****************

این تصویر زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد
آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشود.

متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکتهء شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم با آن ارتفاع به زمین بیاورند

تسبیح نبودم

من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟

:(
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟

:(

من مستم؟؟؟؟

شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم!
بگفتم خالقا یا رب تو فکر کردی که من مستم؟
کجایی تو؟
چه هستی تو؟
چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟
تو از قلبم چه میجویی؟

تو فرعون رو خدا کردی.
تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی.
سپردی تیغ بر ظالم.
به مظلومان جفا کردی.
به ان شیطان خونخوارت تو ظلم را عطا کردی.

سپس گفتی مشو کافر؟

تو فکر کردی که من مستم؟؟؟؟
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم!
بگفتم خالقا یا رب تو فکر کردی که من مستم؟
کجایی تو؟
چه هستی تو؟
چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟
تو از قلبم چه میجویی؟

تو فرعون رو خدا کردی.
تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی.
سپردی تیغ بر ظالم.
به مظلومان جفا کردی.
به ان شیطان خونخوارت تو ظلم را عطا کردی.

سپس گفتی مشو کافر؟

تو فکر کردی که من مستم؟؟؟؟

آفتابگردان ترین

تو کیستی که من این گونه مصرانه
در رویاهایم ردپایت را دنبال می کنم؟
تو کیستی که اینچنین مصرانه
به تار و پود من پیچیده ای؟
چنان که خلاصی از تو
جز
با پروانه شدن
ممکن نیست ...