saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

مهدی رضازاده

اینهم برای ملتی که نفت دارد مس دارد طلا دارد گاز دارد سرب دارد

روی دارد خاک دارد ........... دارد اما نان برای ملتش ندارد!!!!

برگشت کمی به فصلِ عریان شدنش
...

با بوقِ دُوُم ..... سوارِ پیکان شدنش!

عطر هوس و ..... به زورلبخند زنی

رانندۀ حیز ..... با دو چشمِ خفنی!!

تصویر سیاه ..... جادۀ ملموسی

مقصد به کجاست؟ ..... غارتِ ناموسی!

در حسرتِ کاش کی زمان برمیگشت

نزدیکِ غروب ساعتِ هفت و هشت

یا ساعتِ نه ...... ز ماجرا خط می خورد

یا در دهِ شب زمانه با من می مرد!

با ذهن یخی .... چو آتشی می جوشید

می خواست طبیعی بنَماید .... کوشید:

از قیمتِ دامنِ خودش زن پرسید

راننده چه زشت ..... بی سبب می خندید

یک پولِ سیاه ...... قِیمتِ دامنِ او

ای شاعرِ تلخ ..... بیش از این قصه مگو

احساسِ پلید ..... نقشه ای شیطانی

زن ، مشتری و عاقبتش می دانی !

ای ریشۀ فقر .... علّتِ ویرانی

این بازیِ پست را خودت می دانی

مهدی رضازاده
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد