saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

زاد روز فروغ فرخزاد

به بهانه زاد روز فروغ فرخزاد
____________________________
لای لای، ای پسر کوچک من

دیده بربند، که شب آمده است

دیده بربند، که این دیو سیاه

خون به کف خنده به لب آمده است


سر به دامان من خسته گذار

گوش کن بانگ قدم هایش را

کمر نارون پیر شکست

تا که بگذاشت بر آن پایش را


آه، بگذار که بر پنجره ها

پرده ها را بکشم سرتاسر

با دو صد چشم پر از آتش و خون

می کشد دم به دم از پنجره سر


از شرار نفسش بود که سوخت

مرد چوپان به دل دشت خموش

وای، آرام که این زنگی مست

پشت در داده به آوای تو گوش


یادم آید که چو طفلی شیطان

مادر خسته خود را آزرد

دیو شب از دل تاریکی ها

بی خبر آمد و طفلک را برد


شیشه پنجره ها می لرزید

تا که او نعره زنان می آمد

بانگ سر داده که کو آن کودک

گوش کن، پنجه به در می ساید


نه برو، دور شو ای بد سیرت

دور شو از رخ تو بیزارم

کی توانی بربائیش از من

تا که من در بر او بیدارم


ناگهان خاموشی خانه شکست

دیو شب بانگ برآورد که آه

بس کن ای زن که نترسم از تو

دامنت رنگ گناهست، گناه


دیوم اما تو ز من دیوتری

مادر و دامن ننگ آلوده

آه، بردار سرش از دامن

طفلک پاک کجا آسوده


بانگ می میرد و در آتش درد

می گدازد دل چون آهن من

می کنم ناله که کامی، کامی

وای بردار سر از دامن من

به بهانه زاد روز فروغ فرخزاد
____________________________
 لای لای، ای پسر کوچک من

دیده بربند، که شب آمده است

دیده بربند، که این دیو سیاه

خون به کف خنده به لب آمده است


سر به دامان من خسته گذار

گوش کن بانگ قدم هایش را

کمر نارون پیر شکست

تا که بگذاشت بر آن پایش را


 آه، بگذار که بر پنجره ها

پرده ها را بکشم سرتاسر

با دو صد چشم پر از آتش و خون

می کشد دم به دم از پنجره سر


از شرار نفسش بود که سوخت

مرد چوپان به دل دشت خموش

وای، آرام که این زنگی مست

پشت در داده به آوای تو گوش


یادم آید که چو طفلی شیطان

مادر خسته خود را آزرد

دیو شب از دل تاریکی ها

بی خبر آمد و طفلک را برد

 
شیشه پنجره ها می لرزید

تا که او نعره زنان می آمد

بانگ سر داده که کو آن کودک

گوش کن، پنجه به در می ساید

 
نه برو، دور شو ای بد سیرت

دور شو از رخ تو بیزارم

کی توانی بربائیش از من

تا که من در بر او بیدارم

 
ناگهان خاموشی خانه شکست

دیو شب بانگ برآورد که آه

بس کن ای زن که نترسم از تو

دامنت رنگ گناهست، گناه

 
دیوم اما تو ز من دیوتری

مادر و دامن ننگ آلوده

آه، بردار سرش از دامن

طفلک پاک کجا آسوده

 
بانگ می میرد و در آتش درد

می گدازد دل چون آهن من

می کنم ناله که کامی، کامی

وای بردار سر از دامن من

 @[255293611147648:274:ایـــــران]

" داریوش "

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن


حالا باید سر رو زانوم بزارم

...

تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیشکی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالکه گریه دوای دردمه

چرا چشمام اشکشو کم میاره

خورشید روشن ما رو دزدیدن

زیر اون ابرای سنگین کشیدن

همه جا رنگ سیاه ماتمه

فرصت موندنمون خیلی کمه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات

تا قیامت دل من گریه میخوات

سرنوشت چشاش کوره نمیبینه

زخم خنجرش میمونه تو سینه

لب بسته سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن آدم همینه


" داریوش "
قصه ی گذشته های خوب من



خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن



حالا باید سر رو زانوم بزارم 



تا قیامت اشک حسرت ببارم



دل هیشکی مثل من غم نداره



مثل من غربت و ماتم نداره



حالکه گریه دوای دردمه



چرا چشمام اشکشو کم میاره



خورشید روشن ما رو دزدیدن



زیر اون ابرای سنگین کشیدن



همه جا رنگ سیاه ماتمه



فرصت موندنمون خیلی کمه



اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات



تا قیامت دل من گریه میخوات



سرنوشت چشاش کوره نمیبینه



زخم خنجرش میمونه تو سینه



لب بسته سینه ی غرق به خون



قصه ی موندن آدم همینه

حسرت

آنهایی که رفته‌ اند به کشورشان با حسرت فکر می‌کنند ،

آنهایی که مانده‌ اند از آن طرف مرزها، در ذهن خود دنیایی رویایی می‌سازند...

قاصدک

قاصدک شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه ی باغ
سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
... یک نفر یاد تو را لحطه ای از یاد نخواهد برد....

آفتابگردان ترین

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است
یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است


فاضل نظری

عشــق

هم بادیـهٔ عشــق تـو بــی پایان است
هم درد محبّـتِ تــو بــی درمــــان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کــو ره تــــو نیافــت ســرگردان است
هم بادیـهٔ عشــق تـو بــی پایان است

 هم درد محبّـتِ تــو بــی درمــــان است

 آن کیست که در راه تو سرگردان نیست

 هر کــو ره تــــو نیافــت ســرگردان است

قدم

خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ی والاترین مهمان دنیایم
بدان
آغوش من باز است
شروع کن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من . . .
خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ی والاترین مهمان دنیایم

بدان

آغوش من باز است

شروع کن

یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من . . .

ماه منیر تابنده

عشق را انکار کردیم چه شد؟
باورمان سوخت
خدایمان گریخت
دستانمان یخ زد
به هم مشت زدیم به جای نوازش
... به هم سنگ زدیم به جای بوسه
خاطراتمان در دفتری تاریک محبوس شد
بی آنکه کسی از آن خبرداشته باشد
حقیقت در باور ما
انکار هرآنچه هست بود

ماه منیر تابنده

آفتابگردان ترین

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم‌
مرگمان باد اگر شکوه‌ای از زخم کنیم‌
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویر آمده‌ها بغض سفالی دارند
بنویسید گلوهای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت‌
پسری زیرزمین بود و پدر بیل نداشت‌
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلف‌ها گرچه پر از خاک و لبش گر چه کبود
«دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود»
خوب داند که به این سینه چه‌ها می‌گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می‌گذرد
بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره‌ها ضجه مرگ آمده بود
شهر آن‌قدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم نمک می‌‌خوردیم‌
دوش وقت سحر از غصه ترک می‌خوردیم‌
بنویسید که بم مظهر گمنامی‌هاست‌
سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست‌
ننویسید که بم تلی از آوار شده است
بم به خال لبت ای دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچله‌ای می‌شکند
مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند
زیر بار غم شهرم جگرم می‌سوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم می‌سوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هر قدر این‌ور و آن‌ور بپرم می‌سوزد
بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر
که در این شهر پر از دود و دم می‌سوزد
چاره‌ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می‌سپرم می‌سوزد
الغرض از غم دنیا گله‌ای نیست عزیز
گله‌ای هست اگر حوصله‌ای نیست عزیز
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم‌
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم‌
آسمان هست غزل هست کبوتر داریم‌
باید این چادر ماتم زده را برداریم‌
تن ترد همه چلچله‌ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم‌
مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هر پنجره یک ایرج دیگر داریم‌
مثل ققنوس زما بار شرر خواهد خواست‌
بم همین‌طور نمی‌ماند و برخواهد خاست‌
داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول؟
تبری همنفس باغ نبینید قبول؟
هیچ جای دل‌آباد شما بم نشود
سایه لطف خدا از سرما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

حامد عسکری

شاهکاره ... مگه نه؟

به همین سادگی

به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم
به همین سادگی کم شد
... عمر گلبوته تو دستم
گله از تو نیست میدونم
خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون
تو عزیزتر از چشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش
تا ابد بغض صدامی
تو رو محض لحظه هامون
نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم اینو
به خدا گفتم به سختی

من اگه دوست نداشتم
پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه
از ته دل نمی خوندم
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب می شی ، می میری
اینو از همه شنیدم

دارم از دوریت می میرم ؛
تا کنار من نسوزی
از دلم نمی ری عمرم
نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون
که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی
روحم از تنم جدا شد
تو که تنها نمی مونی
من تنها رو دعا کن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها کن
دست تو اول عشق
بپسرش به آخرین مرد
مردی که پشت یک دیوار
واسه چشمات گریه می کرد
گریه می کرد
گریه می کرد

به همین سادگی رفتی

بی خداحافظ عزیزم

سهم تو شد روز تازه

سهم من اشک که بریزم

به همین سادگی کم شد

عمر گلبوته تو دستم

گله از تو نیست میدونم

خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره هامون

تو عزیزتر از چشامی

هر جا هستی خوب و خوش باش

تا ابد بغض صدامی

تو رو محض لحظه هامون

نشه باورت یه وقتی

که دوست ندارم اینو

به خدا گفتم به سختی



من اگه دوست نداشتم

پای غم هات نمی موندم

واست این همه ترانه

از ته دل نمی خوندم

اگه گفتم برو خوبم

واسه این بود که می دیدم

داری آب می شی ، می میری

اینو از همه شنیدم



دارم از دوریت می میرم ؛

تا کنار من نسوزی

از دلم نمی ری عمرم

نفسامی که هنوزی

تو رو محض خیره هامون

که نفس نفس خدا شد

از همون لحظه که رفتی

روحم از تنم جدا شد

تو که تنها نمی مونی

من تنها رو دعا کن

خاطراتمو نگه دار

اما دستامو رها کن

دست تو اول عشق

بپسرش به آخرین مرد

مردی که پشت یک دیوار

واسه چشمات گریه می کرد

گریه می کرد

گریه می کرد

کریسمس‌

مِری‌ کریسمس‌

وقتی‌ که‌ بابانوئل‌ گوزنشو زین‌ می‌کنه‌
اولین‌ برف‌ِ زمستون‌ خاکو سنگین‌ می‌کنه‌
همه‌ آدما به‌ فکرِ جشن‌ِ عیدِ نوئلن‌
... تنها یه‌ درخت‌ِ کاج‌ خدا رو نفرین‌ می‌کنه‌

قدش‌ از قدِ تبرزنش‌ یه‌ کم‌ بُلن‌تره‌
امّا معلومه‌ تو جنگشون‌ برنده‌ تبره‌
سَردی‌ِ تیغه‌ی‌ تیز هِی‌ تنشو می‌لرزونن‌
این‌ درخت‌ِ مُرده‌ رو کی‌ می‌خره‌؟ کی‌ می‌خره‌

یه‌ درخت‌ اُفتاده‌ از نفس‌! مِری‌ کریسمس‌
یکی‌ حرمت‌ِ جنگلو شِکَس‌! مِری‌ کریسمس‌

شب‌ که‌ می‌شه‌ تو یه‌ خونه‌س‌ تن‌ِ اون‌ درخت‌ِ کاج‌
روی‌ سَرش‌ صدتا ستاره‌ می‌درخشن‌ مث‌ِ تاج‌
اما اون‌ مدتیِ‌ که‌ مُرده‌ و بی‌خبره‌
کی‌ واسه‌ زخم‌ِ تبر می‌شناسه‌ یه‌ راه‌ِ علاج‌

بعدِ تعطیلی‌ِ عید، درختو از یاد می‌برن‌
پولک‌ و ستاره‌هاشو از رو شاخه‌ش‌ می‌کنن‌
می‌ندازن‌ توی‌ خیابون‌ کاج‌ خشک قصه‌ رو
نگا کن‌! چهارتا ولگرد اونو آتیش‌ می‌زنن‌

یه‌ درخت‌ اُفتاده‌ از نفس‌! مِری‌ کریسمس‌
یکی‌ حرمت‌ِ جنگلو شِکَس‌! مِری‌ کریسمس

سلام

ﺑﮑﺶ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﮐﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﮐﻦ
ﺷﺪﻡ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﻣﺮﺍ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺕ ﮐﻦ
ﺑﮑﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ
ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺩﯾﮕﺮ
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ

سیاوش

ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﯿﺘﻮ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﻪ
ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ
ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ
ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ
... ﯾﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﻩ
ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮﯼ ﺳﯿﻨﻢ
ﮔﻞ ﯾﺄﺱ ﻣﯿﮑﺎﺭﻩ
ﺑﯿﺘﻮ ﻗﻠﺐ ﺟﻬﻨﻢ ﻫﻢ
ﻣﺜﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺮﺩﻩ
ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ
ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ
ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺦ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺑﯿﺘﻮ
ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺴﺖ ﺁﺧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩ
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﺮﺩ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ
ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ
ﺑﯿﺘﻮ ﺁﺳﻮﻧﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﺍ
ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮﻩ
ﺑﯿﺘﻮ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﺒﻬﺎﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ
ﺑﯿﺘﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﻘﻒ ﻫﻢ ﺳﻘﻒ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯﺵ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﻩ

ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﯿﺘﻮ

ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﻪ

ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ

ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ

ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ

ﯾﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﻩ

ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮﯼ ﺳﯿﻨﻢ

ﮔﻞ ﯾﺄﺱ ﻣﯿﮑﺎﺭﻩ

ﺑﯿﺘﻮ ﻗﻠﺐ ﺟﻬﻨﻢ ﻫﻢ

ﻣﺜﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺮﺩﻩ

ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ

ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ

ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺦ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺑﯿﺘﻮ

ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺴﺖ ﺁﺧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩ

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﺮﺩ

ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ

ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ

ﺑﯿﺘﻮ ﺁﺳﻮﻧﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﺍ

ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮﻩ

ﺑﯿﺘﻮ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﺒﻬﺎﻡ

ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ

ﺑﯿﺘﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﻘﻒ ﻫﻢ ﺳﻘﻒ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﺯﺵ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﻩ

گالیله

گالیله به جرم اثبات گرد بودن زمین

محکوم شد به مرگ....ا


اما گرد بودن زمین به میلیون ها عاشق حیات می بخشد.

...
زمین گرد است....

گالیله به جرم اثبات گرد بودن زمین



محکوم شد به مرگ....ا



اما گرد بودن زمین به میلیون ها عاشق حیات می بخشد.

زمین گرد است....



پس تو دوباره میآیی....

خوب نگاهم کن

خوب نگاهم کن و انتظار را ببین که چقدر فروتن است و از آنچه در خود دارد نمیگوید تا حس کنی آنها ار. لااقل ببین که چقدر چشمانم التماست میکنند

منتظرم


من نمی دانستم ،

که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ،

شاید این بار ببینی که تو را منتظرم !
!

باران

نیا باران ...زمین جای قشنگی نیست ....

من از اهل زمینم خوب میدانم.....

که گل در عقد زنبور است دلش سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد.....
نیا باران ...زمین جای قشنگی نیست ....



من از اهل زمینم خوب میدانم.....



که گل در عقد زنبور است دلش سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد.....

محاکمه

چه تلخ محاکمه میشوند

"پاییز و زمستان"
که برای جـان دادن به درختان، جان میدهند . . .

...
وچه ناعادلانه، کـمی آنطرف تر
.
.
.
.
همه چیز بـه اسم "بـهار" تمام میشود !



پنجم دی سال روز حادثه ی دلخراش زلزله ی بم

،یاد تمام عزیزانی که در این زلزله ما رو ترک کردند گرامی و روحشون شاد.

کشور ما کشور زیر و بم است
لیک اکنون نوبت شهر «بم» است

... قرنها شادی ز ما پنهان شده
قسمت ما قرنها درد و غم است

کاش تنها سیل بود و زلزله
درد ما رنج و عذابی درهم است

درد ما خشم طبیعت نیز نیست
درد ما فارغ ز درد عالم است

درد ما درد کسوفی دائم است
درد ما درد غروبی هر دم است

درد ما زخمی ست از زنجیر و زور
زخم را روح رهایی مرهم است

پنجم دی سال روز حادثه ی دلخراش زلزله ی بم است،یاد تمام عزیزانی که در این زلزله ما رو ترک کردند گرامی و روحشون شاد.



کشور ما کشور زیر و بم است

لیک اکنون نوبت شهر «بم» است



قرنها شادی ز ما پنهان شده

قسمت ما قرنها درد و غم است



کاش تنها سیل بود و زلزله

درد ما رنج و عذابی درهم است



درد ما خشم طبیعت نیز نیست

درد ما فارغ ز درد عالم است



درد ما درد کسوفی دائم است

درد ما درد غروبی هر دم است



درد ما زخمی ست از زنجیر و زور

زخم را روح رهایی مرهم است

آفتابگردان ترین

گاه باید برخلاف جریان شنا کرد ...
شنا کردن در جهت رود
از عهده ماهی مرده هم برمی آید ...

این یعنی امید.

هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید.

این یعنی اعتماد.

اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.

این یعنی اعتقاد.

اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند.

روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،این یعنی اعتقاد.

نمی بخشمت...

نمی بخشمت...
بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .....بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی ......

نمی بخشمت ......
بخاطر دلی که برایم شکستی ..... بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی.....
...
نمی بخشمت .....
بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی.....

می بخشمت
به خاطر عشقی که در دلم حک کردی....

حرکت

برای کشتیهای بی حرکت
موج ها تصمیم می گیرند...!

اجازه آقا

اجازه آقا
من تازه آمده ام
هنوز نمی دانم روی کدام نیمکت بنشینم
توی کدام کتاب دنبال ردپای صداقت بگردم!
من جا مانده ام در اولین برگ
... در اولین سطر"ای نام تو بهترین سرآغاز"
شعر عاشقی هیچ حفظ نکرده بودم
یک بار سالها دور، از رو خوانده بودم
که پر از غلط های املایی بود
نتیجه اش یک صفر بزرگ 000000000000000000

**********************************************
اجازه آقا
من دوباره آمدم
تا مهربانی دلم را با زندگی جمع بزنم
ضرب در بی نهایت
با دلهای شما تقسیم کنم
من آمده ام
تا یک مثنوی بلند عاشقانه را
برای این کلاس از حفظ بخوانم
فرصتی دوباره می خواهم ...فرصتی دوباره می خواهم ..

شروع

هیچ شروعی رو نمیشه فراموش کرد.

نمیشه بی اعتنا به هزاران شروع دیگه، دوباره شروع کرد

حتی نمیشه ادامه داد

.هیچ شروعی تموم نمیشه مگر اینکه ما تموم بشیم
 

جرم ********************

مرا به جرم اینکه دستهایم بوی گُل میداد ،مکافات کردند.
گفتند گُل ها را چیده ام!!
اما هیکس نگفت شاید گُلی کاشته بودم!!!!!

آینه

آینه پرسیدکه چرادیر کرده است؟ نکنددل دیگری اورا اسیرکرده است؟

خندیدموگفتم او فقط اسیرمن است. تنها دقایقی چندتأخیر کرده است.

گفتم امروز هوا سردبوده است شاید موعدقرارتغییرکرده است.

خندیدبه سادگیم و آینه گفت: احساس پاک تورازنجیر کرده است.

گفتم ازعشق من چنین سخن نگو گفت خوابی سالها دیرکرده است.

در آینه به خودنگاه میکنم آه عشق توعجیب مراپیر کرده است.

راست گفت آینه که منتظرنباش او برای همیشه دیرکرده است.

درپی توهین به استاد شجریان... خسرو آواز ایران...

توجه.... بسیار مهم....

درپی توهین به استاد شجریان... خسرو آواز ایران...


... دوستان لطفا شر کنید که به دستش برسه! به هرصورت فقط اشتراک بذارید.. اصلا مهم نیست به اسم این برگه باشه... عزیزانی هم که برگه ی دارند ..لطفا اشتراک بگذارند

در پی اهانت امیر عاملی به استاد شجریان توسط انتشار شعری در خبرگزاری فارس ، توجه شما را به متن این شعر و همچنین جواب استاد شجریان به این شعر جلب می نماییم :

خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد.
در مقدمه این شعر آمده است: « در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقندمردمی که از جنس شقایقند.»


گم شدی آوازه خوان پیر ما / گم شدی آخر به زیر دست و پا

کرد بیگانه تو را ابزار خویش / خود شدی تا نور حق دیوار خویش

ربنایت چون خودت از یاد رفت / خیل شاگردان، هلا! استاد رفت

رفته‌ای از پیش ماها دور حیف / در سر پیری شدی مغرور حیف

مطرب عهد شبابم بوده‌ای / مزه نان و کبابم بوده‌ای

خوب می‌خواندی صدایت خوب بود / بعد تاج اصفهان مطلوب بود

میزدی چه چه برای شیخ و شاب / با نوای تار و تنبور و رباب

هست ساز اینک ولی آواز نیست / یک در گوشی به سویت باز نیست

تا نپیوندی عزیزم بر زوال / کاشکی بودی مرید اعتدال

مکر آمریکا تو را منفور کرد / زرق و برق غرب چشمت کور کرد

چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی / مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی

«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان / که مرید پیردل باش و بمان

لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور / کرد از مردم تو را صد سال دور

وقت پیری ناز کردی با همه / ناز را آغاز کردی با همه

ناز کم کن سوی ملت باز گرد / کم بگو از یأس ای استاد زرد»


جوابیه استاد شجریان :

مطلع گردیدم که این بنده را مورد خطاب قرار دادید .
با اینکه از فن شعر سرایی بهره چندانی ندارم لیکن چند بیتی فی البداهه و
بی ویرایش در جوابتان نگاشته شد ، باشد که قضاوت بین ما واگذار شود به
ملت بزرگ ایران .
خاک پای ملت ایران - محمد رضا شجریان


گم نخواهد شد صدای ِ ناز من / چونکه از دل می رسد آواز من

این نه آواز من و ساز من است / این صدای سالهای میهن است

ربنا خواندم که ملت روزه بود / روزه ی دل بود و غمها می فزود

من صدای شادی این مردمم / من خود آزادی این مردمم

حیف عمری را که جهل آمد پدید / حیف ملت رنگ آزادی ندید

من نه پیرم آنچه را گفتی حسود / پیر راهم دان به هر بود و نبود

مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی / جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی

تاج را قدرش شناسی بی خرد / ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟

ملتی را گر ندیدی . مرده ای / چوب رب را بی صدا تو خورده ای

این نشان است تا روی رو به زوال / هرکه شد خارج ز مرز اعتدال

قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟ / او که هجرت کرد از رفته بر او

سایه خورشید است در این آسمان / گرچه گفته است او مرا آوازه خوان

خانه ی من شد دل پیر و جوان / معبد عشاق دل شد آستان

من غرور خود ز ملت یافتم / نی به زر یا زور قدری یافتم

ناز را بازار ملت می خرد / ملتی نامم به عزت می برد

من اگر خاشاک باشم بهتر است / بهتر از آنکس که مخدوم زر است

خادمش افسوس نادان است و بس / کی شناسد فرق زر با جمله خس

من اگر پیرم ولی مستغنیم / بی نیاز احترامم ،دون نیم

گوشه گوشه ،نام من آواز شد / آگهی شعرت به کین ،همساز شد

جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو / رو ره عشق مرا ای دل بپو
ادامه ...
توجه....  بسیار مهم....

درپی  توهین  به  استاد شجریان... خسرو آواز ایران...


دوستان لطفا شر کنید که به دستش برسه! به هرصورت فقط  اشتراک بذارید..  اصلا مهم نیست به اسم این برگه باشه...  عزیزانی هم که برگه ی دارند ..لطفا اشتراک بگذارند

در پی اهانت امیر عاملی به استاد شجریان توسط انتشار شعری در خبرگزاری فارس ، توجه شما را به متن این شعر و همچنین جواب استاد شجریان به این شعر جلب می نماییم :

خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد.
در مقدمه این شعر آمده است: « در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقندمردمی که از جنس شقایقند.»


گم شدی آوازه خوان پیر ما / گم شدی آخر به زیر دست و پا

کرد بیگانه تو را ابزار خویش / خود شدی تا نور حق دیوار خویش

ربنایت چون خودت از یاد رفت / خیل شاگردان، هلا! استاد رفت

رفته‌ای از پیش ماها دور حیف / در سر پیری شدی مغرور حیف

مطرب عهد شبابم بوده‌ای / مزه نان و کبابم بوده‌ای

خوب می‌خواندی صدایت خوب بود / بعد تاج اصفهان مطلوب بود

میزدی چه چه برای شیخ و شاب / با نوای تار و تنبور و رباب

هست ساز اینک ولی آواز نیست / یک در گوشی به سویت باز نیست

تا نپیوندی عزیزم بر زوال / کاشکی بودی مرید اعتدال

مکر آمریکا تو را منفور کرد / زرق و برق غرب چشمت کور کرد

چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی / مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی

«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان / که مرید پیردل باش و بمان

لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور / کرد از مردم تو را صد سال دور

وقت پیری ناز کردی با همه / ناز را آغاز کردی با همه

ناز کم کن سوی ملت باز گرد / کم بگو از یأس ای استاد زرد»


جوابیه استاد شجریان :

مطلع گردیدم که این بنده را مورد خطاب قرار دادید .
با اینکه از فن شعر سرایی بهره چندانی ندارم لیکن چند بیتی فی البداهه و
بی ویرایش در جوابتان نگاشته شد ، باشد که قضاوت بین ما واگذار شود به
ملت بزرگ ایران .
خاک پای ملت ایران - محمد رضا شجریان


گم نخواهد شد صدای ِ ناز من / چونکه از دل می رسد آواز من

این نه آواز من و ساز من است / این صدای سالهای میهن است

ربنا خواندم که ملت روزه بود / روزه ی دل بود و غمها می فزود

من صدای شادی این مردمم / من خود آزادی این مردمم

حیف عمری را که جهل آمد پدید / حیف ملت رنگ آزادی ندید

من نه پیرم آنچه را گفتی حسود / پیر راهم دان به هر بود و نبود

مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی / جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی

تاج را قدرش شناسی بی خرد / ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟

ملتی را گر ندیدی . مرده ای / چوب رب را بی صدا تو خورده ای

این نشان است تا روی رو به زوال / هرکه شد خارج ز مرز اعتدال

قدر