saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

دلتنگ


حــالم خــوب است
اما دلم تنـگ آن روزهــــایی شده که می توانستم از ته دل بخــــندم..
خـــــدایا :

 حــالم خــوب است
 اما دلم تنـگ آن روزهــــایی شده که می توانستم از ته دل بخــــندم..

دو دلی

انسان های بزرگ دو دل دارند
دلی که درد می کشد و پنهان است
و دلی که می خندد و آشکار است

< پروفسور محمود حسابی >

عبرت

پویا شکیبایی تعریف می کرد که شب قبل از فوت خسرو شکیبایی کاری کرده که او تا آخر عمر از یادش نمی رود .
پویا می گوید بابا در سه چهار شب آخر قبل از مرگ نا و توان حرف زدن نداشت و حتی توان بلند شدن از جایش را نداشت . با این حال شب قبل از مرگ پویا را با اشاره صدا می زند که پیش او برود.
همین که پویا کنار او می نشیند شکیبایی نیم خیز می شود و بدون هیچگونه توضیحی سه کشیده ی محکم به گوش پویا می زند .
پویا بع
د از این اتفاق عجیب مات و مبهوت به او نگاه می کند .
همسر و دیگر نزدیکان شکیبایی می گویند هرچه فکر کردیم تا علت کار او را بفهمیم به جایی نرسیدیم تا اینکه شبی پویا گفت احتمالا پدر توان حرف زدن نداشته و خواسته با این کارش به او بفهماند که بعد از رفتن من مسئولیت خانواده بر عهده اوست . ...فهمیدم که مرگ را هم زندگی باید کرد .



جاوید باد

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
مریلا جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

بیا برویم رو به روی بادِ شمال
آن سوی پرچین گریه‌ها
سرپناهی خیس از مژه‌های ماه را بلدم
که بی‌راهه‌ی دریا نیست.

دیگر از این همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته‌ام
بیا برویم!

آن سوی هر چه حرف و حدیثِ امروزست
همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی‌ست
می‌توانیم بدون تکلم خاطره‌ئی حتی کامل شویم
می‌توانیم دمی در برابر جهان
به یک واژه ساده قناعت کنیم
من حدس می‌زنم از آوازِ آن همه سال و ماه
هنوز بیت ساده‌ئی از غربتِ گریه را بیاد آورم.
من خودم هستم
بی خود این آینه را رو به روی خاطره مگیر
هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است
تنها شبی هفت ساله خوابیدم و بامدادان هزارساله برخاستم.

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم
صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،‌ تا سراغِ همسایه …
صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ …
تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم
آهسته زیر لب … چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!

هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند!

حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده‌ی آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!


شعر: سید علی صالحی

یادش گرامی

28 تیر ماه سالروز درگذشت خسرو شکیبایی ، یاد و خاطره اش را گرامی میداریم

28 تیر ماه سالروز درگذشت خسرو شکیبایی ، یاد و خاطره اش را گرامی میداریم


Mit Ra

☺چند بار بگم مزاحم من نشو☻

قدر دانی

به سلامتیه کسی که نمیشناستت. . . . . . . . . .
اما نوشته هاتو میخونه. . . . . . . . . .
تا از درونت با خبر بشه. . . . . . . . . .
و زیرش لایک میزنه
نه واسه اینکه خوشش اومده. . . . . . . . . .
... واسه اینکه بهت بفهمونه که
تنها نیستی...

غیرت خ*******

☺آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد
خیلی خوشحالم که بالاخره نوامیس عریان ما از پشت ویترینها جمع آوری شد☻

احتیاج

کل دنیا را هم که داشته باشی

باز هم دلت میخواهد ، بعضی وقتها

فقـط بعضی وقتها

اصـلا برای یک لحظه هم که شده،

همـــه ی دنیـــای یــــک "نفـــــــــر" باشــــی

خنجر

راه که می روم
مدام بر می گردم
پشت سرم را نگاه می کنم
دیوانه نیستم
خنجر از پشت خورده ام

خسته

انتظاری ازکسی ندارم، و این نشان دهنده قدرت من نیست! مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است . . .

آسان

شاید آرام تر میشدم . . .
.
.
فقط و فقط
.
اگر میفهمیدی
.
.
.
.
.
.
.
نوشته هایم به همین راحتی که می خوانی
نوشته ن
شده اند . . !

امید

به سلامتی همهٔ اونایی که تو زندگی‌ جز امید هیچ چی‌ ندران !

دل تنگ

گلوی آدم را باید گاهی بتراشند ؛
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ،
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل !
که در گلوی آدم است ....
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند ... !

دنیا

این روزهـا ....
همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیده انـد !
همه ادعا دارن که بـدی را به چشم دیده انـد ؛
همه ادعا دارن که تنــهایی را کشیده انـد ،
پـس کیـست کـه این دنیـا را به گنــــد کشیده است ... !!!؟؟؟

حراج

تنهایی و دل تنگی هایتان را پیشفروش نکنید. فصلش که برسد به قیمت میخرند

رحمت

خدایا من که از حکمت تو خبری ندارم...ولی فکر نمیکنی یکم رحمتم واسه اینا لازمه؟؟!! :((((

کپی یا*******

.
وقتی اورجینال به دنیا اومدی... حیفه کپی از دنیا بری ....خودت باش !

عبادت

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا ...

"فروغ "

عقاب

داستان عقاب:
بخوانید و پند بگیرید:
عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است.
عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند.
ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد.
زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد:
چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند.
نوک بلند و تیزش خمیده وکند می شود
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به
سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد.
در این هنگام عقاب تنها دوگزینه در پیش روی دارد.
یاباید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد.
برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند.
در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگمی کوبد تانوکش از جای کنده شود.
پس از کنده شدن نوکش ٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ٬ سپس باید ٤ چنگال پیش را از جای برکند.
زمانی که به جای چنگال های کنده شده ٬ چنگال های تازه ای در آیند٬ آن وقت عقابل شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند.
سرانجام ٬ پس از ٥ ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده .
و 30 سال دیگر باقدرت زندگی می کند.
چرا این دگرگونی ضروری است؟
بیشتر وقت ها برای بقا ٬ ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم.
گاهی وقت هاباید از خاطرات قدیمی ٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته رها شویم.
تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصتهای زمان حال بهره مند گردیم.

گرسنه

پس کجان این آدمایی که ازگرسنگی دارن میمیرن ؟ . . .

من که نمیبینم ! . . .


ایرانی

آریانا باندی، زن ایرانی که برای ستارگان مشهور هالیوود و شخصیت‌های آمریکایی غذای ایرانی درست میکند، در کتاب آشپزی غذاهای ایرانی خود به اسم «انار و گل سرخ» که به زبان انگلیسی منتشر شده نوشته مادونا خورشت قورمه سبزی و براد پیت خورشت فسنجون دوست داره! گرچه تا به حال کتاب‌های بسیاری در باره آشپزی ایرانی در غرب منتشر شده، اما غذای ایرانی هنوز نتوانسته در میان غربیها با محبوبیت غذاهای هندی و ترکی و چینی رقابت کند. بسیاری می‌گویند که غذای ایرانی خوب را همچنان باید در خانه ایرانی‌ها خورد. شاید یکی از دلایل عمومی نشدن غذای ایرانی در میان غیرایرانیان، نوع و فرهنگ عمومی رستوران‌های ایرانی در غرب است. در این زمینه حرف بسیاراست.
اخیرا کتابی منتشر شده به نام "انار و گل سرخ" (Pomegranate and Roses) درباره فرهنگ غذایی و آشپزی ایرانی که نویسنده و گردآورنده آن "آریانا باندی" است.
خانم باندی مسئولیت تهیه و پُخت غذا برای مهمانی‌های شخصیت‌های مشهور هالیود مانند نیکول کیدمن، تام هانکس، براد پیت، و خواننده مشهور مادونا و همچنین بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا را به عهده داشته است.

ربنا

رمضان بدون ربنایت صفایی ندارد ....

ایرانی

عارف غفوری 22 ساله اهل ارومیه که ۴ سالی است برای ادامه تحصیل در ترکیه به سر می برد و جایزه جوان‌‌ برتر جشنواره شعبده‌بازی مرلین آمریکا که معتبر‌ترین جشنواره بین‌المللی
است را به خود اختصاص داده است او با 108 امتیاز بالاتر از کریس آنجل توانست این جایزه را بگیرد و دیوید کاپرفیلد نیز طی نامه ای به ایشان تبریک گفته است
به افتخار این جوان ایرانی...........................

لبخند

گابریل گارسیا مارکز:
"باید انقد زیبا بخندی، که اطرافیانت خجالت بکشن تورو به گریه بندازن"


اعتیاد

خرگوش می‌ره تو جنگل روباه رو می‌بینه که داره تریاک می کشه، می‌گه آقا روباهه این چه کاریه؟! پاشو بدوییم... شاد باشیم!

می رن تا می رسن به گرگه. می بینن داره حشیش می کشه، خرگوش می گه آقا گرگه این چه کاریه؟! پاشو شاد باشیم! بدوییم!

گرگم پا می... شه می رن 3 تایی می رسن به شیره، می بینن داره تزریق می کنه.

خرگوش می گه آقا شیره این چه کاریه؟! پاشو بدوییم... ورزش کنیم... شاد باشیم! شیره می پره می‌خورش!

گرگ و روباه می گن چرا خوردیش؟! این که حرف بدی نزد!

شیره می گه: نه بابا! این پدرسگ هر روز یه قرص اکـس می زنه میاد مارو دور جنگل میدوونه

حراج

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند،


ولی حیف که من زاده ی امروزم


خدایا جهنمت فرداست


پس چرا امروز میسوزم.

مرفه

خدایا پاره شدیم از خوشحالی و زندگی مرفه!! دو دقیقه روی بقیه ی کشورها تمرکز کن!!

بی آلایش

زلال و بخشنده که باشی و صاف و بی کرانه

هیچ سیم خاردار و دیواری، توانِ تسخیرت را نخواهد داشت.

دلت دریایی باد ...

دلاتون پر از امید ...! :)

سنگسار

☺تن های هرزه را سنگسار می کنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است و کسی نمی داند که
مغزهای هرزه ویرانگرترند تا تن های هرزه☻

<< فروغ فرخزاد >>