saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

انسان

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد
بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد

<< چارلی چاپلین >>

طاقت

چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم
چه می خواهی ازین خاموشی سرد ؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم
نگاه بی قرارم بر لب توست
که می بخشی به شادی های نویدم
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشناسوز


هوشنگ ابتهاج

تنهایی

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها


فروغ فرخزاد

نامه

■ آن دم که مرا می زده در خاک سپارید
■ زیرکفنم خمره ای ازباده گذارید
■ تادرسفردوزخ ازاین باده بنوشم
■ برخاک من از ساقه ی انگور بکارید
■ آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
■ یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
■ هرقدرکه درخاک ننوشیدم ازاین باده ی سافی
■ بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی

سکه

محبت مثل سکه می مونه که اگه بیفته توی قُلک ِ قلب ، نمی شه درش آورد ، اگر هم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی

اشک

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟

کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

ز من هرآنکه او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من ...

زن مرد

"زن بودن"
هر تکه از وجودت رو پیش مردی جا گذاشتن نیست
برای یک مرد، با تمام وجود بودنه ...
و
" مرد بودن "
اثبات مردانگیت به تمام زنان عالم نیست
برای یک زن، کامل بودنه ...

عادت

همیشه

حرف از رفتن هاســــــــــت

کاش کسی

با آمدنش غافلگیرمان کنــــــــــــــد. . . !

مردن

خیلی ها با دست خود
مرا کشته اند.

خیلی ها با دست خود
مرا کفن کرده اند.

خیلی ها با دست خود
مرا به خاک سپرده اند.

اما عجیب این جاست که من زنده ام هنوز.

سید علی صالحی

هستم

من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسه و نم ...
خوب ببینم وبفهمم و بازم چیزی نگم ...
من دیگه بریدم بس که شکستم از خودی ...
توی آینه خیره میشم بگم به چشام چــــــــی شدی ...
"" خستم از حرفای خوبِ بی سرو ته بی ثمر ...
حسرت یه عمر رفته عقده های تازه تر ...
متنفرم از آدمای بی مغز و شلوغ ...از کتابای با اسمای قشنگ متن دروغ ..."
همه از عشق میگن باز آبروشو میبرن ...
مد شده حرفای پوچ و گنده ی بی سرو دست ...
بگو تا کی باید این نمایش و دید و نشت ...
اما نوبت تواِ خسته شی دنیا ,بشکن ...
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی ...

آغوش

بوس تر از بوس های تو
نمی شناسم
ندیده ام نخوانده ام.
مست تر از لبهای تو
شراب ننوشیده ام
گل من!
دست های تو
مهربانترین دست های خداست
که کودکی مرا به بلوغ می رساند.
و اینجوری هاست
که در آغوش تو
من مرد می شوم.
............................
عبـــاس معــروفــــــی

اعتبار

اعتبار آدمها به حضورشان نیست، به دلهره ایست که در نبودشان حس میشود...

ته خیار

همگی از دروغ شنیدن بدمان می آید....
همه از دروغ و پیامدهای آن بیزاریم ....
اما...
شنیدن حرف راست ظرفیتی را می طلبد
که اکثرا ما نداریم !
چون همیشه می خواهیم آن چیزی را بشنویم کهدوست داریم !
ما فقط ادعایش را داریم !!!

تفاوت

بزرگترین اشتباه ما آدما اینه که
فکر می‌کنیم همه باید مثل ما فکر کنن !!!

روزگار

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند

همراه کسانی بودم که همراهم نبودند

وسیله ی کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم

دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم

و تو چه دانی عشق چیست

عشق سکوتی است در برابر همه ی اینها !!!

فکر میکردم تو همدردی !

ولی نه !

تو هم ، دردی ….

فرصت

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است!
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش می دادم ،
که در آن دلی می خواند :
من ....
تو را ....
او را ....
کسی را ......
دوست می دارم

.

.

.

زنده یاد حسین پناهی

حکومت

حاکمی بر مردمش گفت : صادقانه مشگلات تان را بگویید
حسنک بلند شد و گفت : گندم و شیر که گفتی چه شد ؟
مسکن و کار چه شد؟
حاکم گفت ممنون که مرا اگاه کردی
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت :صادقانه مشگلاتتان را بگویید
کسی چیزی نگفت
کسی نگفت گندم و کار و مسکن چه شد
تنها از میان جمع یک نفر گفت : حسنک چه شد ؟؟؟؟

خلوتگاه

انسانها تنهائیت را پر نمیکنند …

فقط خلوتت را میشکنند

هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ،

خلوتت آشفته تر

و تنهائیت تنهاتر میشود …

شکست

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است ...

حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم
چرا زمین خورده ام

خنده

شاید درد من، دلیل خنده کسی شود؛

اما خنده ی من، هرگز نباید باعث درد کسی شود.

«چارلی چاپلین»

حق

هرگز منتظر فردای خیالی نباش...

سهمت را از شادی های زندگی ؛ همین امروز بگیر

آرزو

روزی اگر نبودم ،تنها آرزوی ساده ام این است
زیر لب بگویی یادش بخیر

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن مداوا کردنش با من
بیاور قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره اخلاص دریا کردنش با من
به ما گو حاجت خود را اجابت می کنم آنی
... طلب کن هر چه می خواهی مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع و منها کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس امضا کردنش با من

"ژولیده نیشابوری"
.

روز گاریست همه عرض بدن میخواهند/همه از دوست فقط چشم ودهن میخواهند/دیو هستند ولی مثل پری میپوشند/گرگ هایی که لباس پدری میپوشند/آنچه بینند به مقیاس نظر میسنجند/عشق ها را همه با دور کمر میسنجند/خوب طبیعیست که یک روزه به پایان برسد/عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد/

حیف

خــــلاف آنچه صحبت کرده ای حیف
مسلم شــــــــــد خیانت کرده ای حیف
غــــــــــــرورم را شکستی بی تاسف
مرا هم اشک حسرت کرده ای حیف
تمـــــام قلب خــــــــــود را داده بودم
به احساسم جسارت کـــرده ای حیف
ســـــــــراپای وجودم عشق بود عشق
به عشق من اهــــانت کرده ای حیف
فریب حرفهـــــــایت بــــــــــاورم شد
ریاکـــــــــارانه حیلت کرده ای حیف
مــــــــــــــــرا با واژه های نا نجیبت
گرفتــــــــــار حقارت کرده ای حیف
وجودت را بـــــــه من تحمیل کردی
وجودم را تو غارت کرده ای حیف
دلـــــــــــــــــــــم را با تمام مهربانی
پر از نفرین و نفرت کرده ای حیف
تــــــــــــو از مردانگی بوئی نبردی
به نامردی رفـــــاقت کرده ای حیف
بــــــــــــرو دیگر برایم مرده ای تو
کـــــه در حقم خیانت کرده ای حیف
تو در هر بیت ایــــن شعر آمدی باز
غزل را بی اصالت کرده ای حیف
تو حتی از خدا شــــــــرمی نکردی
که از شیطان اطاعت کرده ای حیف

پرستش

آنـــان کـه به ســـر در طلب کعبه دویـدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند, رفتـند در آن خــانه که بیـــنند خــــــدا را
بسـیار بجســـتند خـــــدا را نـدیـدنـد
چون معتکف خـــانه شدند از سر تکلیـف
ناگاه ناگاه خطابی هم از آن خـــــانه شنیدند
که ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خــــانه پرستید که پاکــــان طلبیدند.

ساختن

همیشه غمگینترین و رنج آورترین لحظات زندگی آدم
توسط همون کسی ساخته میشه
که شیرینترین و به یاد مانده ترین لحظه ها را برای آدم ساخته !!!

سپیده دم

توی زندگی هرکس ؛

شبهایی هست ....


که هیچ وقت صبح نمیشود ... !!!

آسوده بخواب

این روزها، همه فروشنده شده اند

دیگر خبری از تورم نیست

من شعرهایم را می فروشم
دخترک هفت ساله، گل هایش را می فروشد
آن مرد چهل ساله، کلیه اش را

و زیباتر از همه

آن زن سی ساله، اندامش را

اینجا، همه چیز آرام است

راحت بخوابید...

محبت

☺به وحشی ترین حیوون محبت کنی جوابتو با محبت میده
اما بعضی از آدما محبت میبینن وحشی میشن☻

امید

هــــرگز در زندگــــی نا امــــید مشو....
یــادت باشد:
زیبــــاترین بــاران ها از ســیاه ترین ابـــرها می بارد...

تنها

به کجا می نگری؟!
زندگی ثانیه ایست!!
وسعت ثانیه را می فهمی؟!
هیچکس تنها نیست!
ما خدا را داریم!

آرزو

آرزو می کنم هیچ یک از
آرزو هایت برایت آرزو نماند
تو هم برای آرزو هایم دعا کن !!!

وای چه پیر شده

انسان ها به ناگهان شکسته نمی شوند
این ماییم که دیر به دیر نگاهشان می کنیم ...

مرگ

بـلافـاصـله پس از مـرگـم
.
مرا به خاک نسپارید ؛
.
.
.
.
.
دوستانم عادت دارند
.
دیر بیایند . . !

عادت

نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…
راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…

آسیب

تنها دارویى که دو خاصیت متضاد داره
چشماى قشنگته
که هم آرومم میکنه هم داغون !!

عبرت

بزرگ مرد کوچک !
نى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسربچه ژنده پوش 10 ساله‌اى وارد کافی شاپ هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار با اکراه براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید : قیمت بستنى اعلا با شکلات مرغوب چند است؟
خدمتکار گفت: ۵٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى معمولی چند است؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون کافی شاپ منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : 30 سنت

پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:
براى من یک بستنى معمولی بیاورید.

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، 20 سنت براى او انعام گذاشته بود .

دل تنگ

بعضی وقتا دلت گرفته
نمیدونی دردتو به کی بگی
که بشنوه و نشنیده بگیره !!!

زندگی

همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند
ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم !!!

<< زنده یاد محمد علی فردین >>

زاهد

زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که ...

افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
. . .

نگران

با دستهای خالی به دنیا آمده ایم
و با دستهای خالی از دنیا خواهیم رفت
نگران چیزهایی که آرامش را از تو میگیرند نباش ..!!

قدرت

کلــــمـات ، قــدرت آزار دادن شمـا را ندارند
مگـــر آنــکه
گـــویـــنده ی کــلمــات بـــرایـــتـان بسیــار عــزیــز بـــاشـد !!!

اعتماد

☺به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
اندوه پنهان شده در لبخندت را
عشق نهان در عصبانیتت را
و معنای حقیقی سکوتت را☻

خسته

گاهی اینکه صبح ها
دلت نمی خواد بیدار بشی
همیشه نشونه ی تنبلی نیست
خسته ای از زندگی
نمی خوای قبول کُنی که یک روز دیگه شروع شده !!!

دیدن

این گونه نگاه کنیم


1. مرد را به عقلش نه به ثروتش

2. زن را به مهرش نه به جمالش
3. دوست را به محبتش نه به کلامش
4. عاشق را به صبرش نه به ادعایش
5. مال را به برکتش نه به مقدارش
6. خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
7. اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
8. غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
9. درس را به استادش نه به سختیش
10. دانشمند را به علمش نه به مدرکش
11. مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
12. نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
13. شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
14. دل را به پاکیش نه به صاحبش
15. جسم را به سلامتش نه به لاغریش
16. سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!

بهترین

بدترین قسمت زنـدگی انتظار کشیــدن است
و بـهترین قسمت زندگی داشتن کسی است
که ارزش انتـظار کشیدن را داشته بـاشد !!!

محبت

آزارم میدهد دیدن آن منظره که مادری کودکش را سیلی میزند...

ولی کودک بازهم دامانش را رها نمیکند!

کجاست آن قاضی تا حکم کند که مادر منبع محبت است یا کودک ...؟!!!

(زنده یاد حسین پناهی)

گفت از فاحشه ها چرا دگر نمینویسی
باشد روی چشم

فاحشه سلام

فاحشه تو پدرت مریض بود
پدر من هم مریض بود

ولی خوب وضع مالی تو ضعیف بود و باعث شد تن فروشی کنی

خدا رو شکر ما انقدری داشت پدرم که محتاج دیگران نشود

فاحشه پدرم هفت روز است رفته

خدا پدر تو را هم آرامش دهد

فاحشه تو حتی مجبور بودی برای مراسم پدرت هم بفروشی


فلسفه خدا را نمیدانم ولی اگر من خدا بودم بعد مرگت تمام تن ات را نور میبخشیدم

چون که تو از وجودت برای پدرت گذاشتی

فاحشه بی پدری سخت است

ولی این مردم دیگر اعتقاد به یتیم ندارند اشک مریز!!!