پویا شکیبایی تعریف می کرد که شب قبل از فوت خسرو شکیبایی کاری کرده که او تا آخر عمر از یادش نمی رود .
پویا می گوید بابا در سه چهار شب آخر قبل از مرگ نا و توان حرف زدن نداشت و
حتی توان بلند شدن از جایش را نداشت . با این حال شب قبل از مرگ پویا را
با اشاره صدا می زند که پیش او برود.
همین که پویا کنار او می نشیند شکیبایی نیم خیز می شود و بدون هیچگونه توضیحی سه کشیده ی محکم به گوش پویا می زند .
پویا بعد از این اتفاق عجیب مات و مبهوت به او نگاه می کند .
همسر و دیگر نزدیکان شکیبایی می گویند هرچه فکر کردیم تا علت کار او را
بفهمیم به جایی نرسیدیم تا اینکه شبی پویا گفت احتمالا پدر توان حرف زدن
نداشته و خواسته با این کارش به او بفهماند که بعد از رفتن من مسئولیت
خانواده بر عهده اوست . ...فهمیدم که مرگ را هم زندگی باید کرد .