saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

Dariush Eghbali


وطن اینجا کسی فکر کسی نیست
اگه از گشنگی الآن بمیری
برای بردن نعشت یکی نیست
وطن اینجا همه با هم غریبن
اگر چه ظاهرا با هم رفیقن
ته دل دشمنند و نا رفیقن
وطن اینجا همه حرفا دروغه
رفاقتها سر شیپور و بوقه
هنوز بازار نامردا شلوغه
وطن قربون بوی کاه گلاتم
فدایی همه خوب و بداتم
اگه برگردم اینبار خاک پاتم
وطن امیدوارم زنده باشی
همیشه بودی و همیشه باشی
الهی باشی و پاینده باشی الهی
وطن اینجا رهایی ریش خنده
در دروازه هاش زنجیر و بنده
نمی بینم یکی رو که یه رنگه
دروغه هر کی پیش روت میخنده
وطن باور کن حرفامو نگام کن
به تو هر کی که نزدیک صدا کن
همه انگار کرند و کورن اینجا
همه از آدمیت دورند اینجا
وطن امیدوارم زنده باشی
همیشه بودی و همیشه باشی
الهی باشی و پاینده باشی الهی

نمی بخشنـــد

نمی بخشنـــد جان خستـــه را آرامش جاوید

خوش آن مستـــی ٰ که هشیــــاری نمی بیند
شرح در تصویر است

شرحش با وجدان شخصی خود شما

نکته عکس رو گرفتی لایک کن!!!!

این مردم بی **********************

اوایل سال 1356 با آسید محمود (آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه می رفت، نیمه شب بهش گفتم:خفه

شدیم از دود چرا نمی خوابی؟
ایشان گفت: مگر نمی بینی ؟ مگر نمی شنوی؟
گفتم:چی رو

گفت: صدای مردمو ! انقلابو !پیروز میشن!
من گفتم: خب بشن چه بهتر
ایشان در جواب گفت: چرا متوجه نیستی ! شاه می رود، مردم به ما مراجعه می کنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند

از کف می دهند این مردم بی نوا..

خاطره ای از آیت الله منتظری
اوایل سال 1356 با آسید محمود (آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه می رفت، نیمه شب بهش گفتم:خفه

شدیم از دود چرا نمی خوابی؟
ایشان گفت: مگر نمی بینی ؟ مگر نمی شنوی؟
گفتم:چی رو

گفت: صدای مردمو ! انقلابو !پیروز میشن!
من گفتم: خب بشن چه بهتر
ایشان در جواب گفت: چرا متوجه نیستی ! شاه می رود، مردم به ما مراجعه می کنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند

از کف می دهند این مردم بی نوا..

خاطره ای از آیت الله منتظری

یک عمر آرامش

همین که هستی
همین که لا بلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
در آغوشم میگیری
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند
کافی‌ست برای یک عمر آرامش ؛
باش!
همین که هستی
همین که لا بلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
در آغوشم میگیری
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی

کاش

کاش در کودکی می ماندیم ؛
.
.
.
جایی که تنها تلخی زندگی ما , شربت تبمان بود!!


:(
کاش در کودکی می ماندیم ؛ 
.
.
.
جایی که تنها تلخی زندگی ما , شربت تبمان بود!!

:(

کودکی

کودکی را گذارندیم تا به جوانی و میانسالی برسیم ،
به امید رسیدن به آرزوهای دست نیافتنی
اما ندانستیم که کودکی خود آرزوی بزرگ ما در این دوران است . .

:(

زنده یاد حسین پناهی

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست .
زنده یاد حسین پناهی
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست .
زنده یاد حسین پناهی

اگه بازم

اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره … دوباره آهنگی بگیره

بگیره رنگ اون دیاری … که توش من رو تنها نذاری
@[51812961162:274:Dariush Eghbali]

اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره … دوباره آهنگی بگیره

بگیره رنگ اون دیاری … که توش من رو تنها نذاری

آفتاب گردان ترین

هیچ کس نیست غمـــــم را به تو ابرازکند

در دلــــم پنجـــره ای رو به دلـــت بــاز کند

یــــک نــفـــــر قصه ی طــولانی دنیــای مرا

در شـــب حــــــادثه با نــام  ِ تو آغــــاز کند

تــو بــزن بـــــال، پرستــوی پریشــانی ِ من

مَـــــرد آن نیســـت که از فاصــــله پرواز کند

لـــــحظه ای پلک نزن ،راز نگاه تو کجاست

چشــــــم های تـــو مــــرا با خبــر از راز کند

هیچکس روح دل مرده ی من نیست ،فقط 

بــــایداین بــــار مسیحــــای تو اعجـــاز کند

نــکنـــــد قـــــافیه تنـــگ آید و تسلیم شوم

بـــــگذار عشــــــق تو را قافیــــه پـــرداز کند

آفتاب گردان ترین

من آه می کشم که چه میخواهی از دِلَم؟

باور مکن ،کشیدن آه از درون کم است

تردید دیدنی

شب در سکوت ساحل دریا شنیدنی است

در چشم های عاشق تو ماه دیدنی

بنشین کنارِ پنجره نقاشی ات کنم

این صورت گرفته ی زیبا کشیدنی است

دردی که سالهاست به آن خو گرفته ام

از من مگیر، زهر لبالب چشیدنی است

این پیله از عدم که تو در خود تنیده ای

یک روز با دو بال فرشته دریدنی است

شهر تو دور نیست، در آن سوی خوابهاست

این انتظار تلخ به پایان رسیدنی است

امروز اگرچه باور تو پشت میله هاست

پاییز را ببین که پرنده پریدنی است

یک عمر در نهایت تردید زیستم

این بار در نگاه تو تردید دیدنی است

خدایا من گناهی نکرده بودم

خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد!
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ،
عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم تا بشنوی درد این دل تنهای مرا؟خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ،
چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند؟خدایا میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟چرا سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور؟
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده…
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،هوای عاشقان را داشته باش…

دلگیرم از *************

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی

:(

دلتنگ ********************

من دلــم عجیــــــب ٫

یک

غیرمنتـــــــظره ی

خیلی خوب

می خــــــواهد ... !!!
من دلــم عجیــــــب ٫

یک

غیرمنتـــــــظره ی

خیلی خوب

می خــــــواهد ... !!!

تلخم ****************

این روزها...
تلخم!
تلخ...
تلخ می نویسم...
تلخ فکر می کنم...
تن به تلخی آغوش های خیالی می دهم!
می گذارم بوسه های تلخ...
شهوت جنون آسای فرار از ریشه هایم را در من بیدار کنند!
این روزها...
دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور آدم ها...!
پرهیز می کنم از ثبت وجودهایی که ماندگاری ندارند!
این روزها...
تلخ تر از همیشه...
از همه ی آدم ها *******************************

چه بودم شادی پُر بود تو دلِ بادکنکم**

چه بودم شادی پُر بود تو دلِ بادکنکم**
.......................................................
بچه بودم دلم از هیچکسی ناراضی نبود
فکر و ذکرم پیش هیچ چیزی بجز بازی نبود
بچه بودم آسمون یه عالمه ستاره داشت
غصه مون هرچی که بود یه دنیا راه چاره داشت
بچه بودم قهر و آشتیم روی هم، لحظه نبود!
اخم و دردم واسه حرفی که نمی ارزه نبود
بچه بودم بیشتر از این زمونا در می زدن
اونروزا بزرگترا بیشتر به هم سر می زدن
بچه بودم قلبای تو دفترم حقیقی بود
روی دفتر خاطراتم عکس جوجه تیغی بود
بچه بودم چشمِ اون در به درم نکرده بود
اونروزا فکر و خیالش، خبرم نکرده بود
بچه بودم روزای هفته شبیهِ هم نبود
حواسم پهلوی اینکه چی بهش بگم نبود
بچه بودم شادی پُر بود تو دل بادکنکم
آخر اون روزا کسی بود که بیاد به کمکم
بچه بودم غروبا بوی غریبی نمی داد
کسی هدیه به کسی ساعت مچی نمی داد
بچه بودم اگه مثل حالا مجنون می شدم
از بزرگ شدن واسه ابد **************

ایرا نم

ایرانم کجایت درد میکند ؟

آذربایجانت ؟
بوشهرت ؟
حالا سیستانت؟
کدام را مرحم بگذارم؟چگونه؟
______________________
کاری از علی شافعی
ایرانم کجایت درد میکند ؟

آذربایجانت ؟
بوشهرت ؟
حالا سیستانت؟
کدام را مرحم بگذارم؟چگونه؟
______________________
کاری از علی شافعی

آفتاب گردان ترین


نامه ام باید کوتاه باشد

                        ساده باشد

                 بی حرفی از ابهام و آینه،

                   از نو برایت می نویسم

        حال همه ی ما خوب است

             اما تو باور نکن!

آفتاب گردان ترین


تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند!

گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق بر تن می کنند،

عاشق که شدی کوچ می کنند...

روحش شاد

مادر بلند شو .................

پسر عسل بدیعی در مراسم تشییع جنازه :(((((((((((
مادر بلند شو .................

پسر عسل بدیعی در مراسم تشییع جنازه :(((((((((((

آزادی


کبوترِ گرسنه، به آزادی نمی اندیشد ...

روحش شاد

سالگشت درگذشت فردین، سوپرستاره تکرار نشدنی سینمای ایران ِقبل از انقلاب! این بازیگر پرطرفدار ایرانی در هجدهم فروردین سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست. این عکس تنها چند روز قبل از درگذشت فردین گرفته شده بود! یادش گرامی.
سالگشت درگذشت فردین، سوپرستاره تکرار نشدنی سینمای ایران ِقبل از انقلاب! این بازیگر پرطرفدار ایرانی در هجدهم فروردین سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست. این عکس تنها چند روز قبل از درگذشت فردین گرفته شده بود! یادش گرامی.

پرویز صادقی

خدا هم

اگر با خودش رو راست باشد , 

عاشق چشم های یک زن می شود

و به کتاب قلب او ایمان می آورد !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
" پرویز صادقی "
خدا هم

اگر با خودش رو راست باشد , 

عاشق چشم های یک زن می شود

و به کتاب قلب او ایمان می آورد !
.
.
.
.
.
.
.
.
.

قدر بدانیم !

کاش بودن ها را قدر بدانیم !
.
به خـــــدا قسم
.
نبودن ها
.
همین نزدیکیهاست ... !!!
.
.
.
.
.

:(

آفتابگردان ترین

وقتی که نیستی ، پرنده ی خیالم به سرش میزند که خود را حلق آویز کند از دار دلتنگی ات ! به دادش نمیرسی ؟

نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی

نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی
***************************
عسل بانو

تو این هیاهوى رفتنت، حرفاى مردمى که عاشقانه دوستت دارن و چرندیات یه سرى جاهل، بى اختیار یاد خاطره اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد( که اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز)

تقریبا سه هفته از فیلمبردارى میگذشت و ما کماکان به دنبال بازیگر دختر بودیم. تعداد زیادى رو در نظر داشتیم ولى هیچکدوم جدى نبودند، یادمه که توى پیاده روى خیابان ولیعصر، نزدیک میرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه میرفتیم و اسامى رو مرور میکردیم که یهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دلیلم رو پرسیدن،گفتم، عسل بدیعى انگار واقعا خود این نقشه! آسمانیه و هیچ بدى در عمق چشماش نیست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقیقا ده سال میگذره و بیشتر از همیشه مشخص شد که روح پاک تو تا چه اندازه به کالبد خاکى این دنیا متصل نبود، که تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.

عسل بانو

مطمئنم که در اون دیار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شکیبایى که دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردین و خلاصه هر کسى که مثل خودت اینجا نیست ،ولى یاد و خاطره ش ثبته تو تاریخ این سرزمین.

به امید دیدار همکار نازنین.

بهرام.


۱۳۹۲/۱/۱۷
نوشته‌ای از بهرام رادان در سوگ عسل بدیعی
***************************
عسل بانو

تو این هیاهوى رفتنت، حرفاى مردمى که عاشقانه دوستت دارن و چرندیات یه سرى جاهل، بى اختیار یاد خاطره اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد( که اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز)

تقریبا سه هفته از فیلمبردارى میگذشت و ما کماکان به دنبال بازیگر دختر بودیم. تعداد زیادى رو در نظر داشتیم ولى هیچکدوم جدى نبودند، یادمه که توى پیاده روى خیابان ولیعصر، نزدیک میرداماد،تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه میرفتیم و اسامى رو مرور میکردیم که یهو من اسم تو رو آوردم،
وقتى خانم درخشنده دلیلم رو پرسیدن،گفتم، عسل بدیعى انگار واقعا خود این نقشه! آسمانیه و هیچ بدى در عمق چشماش نیست، درست مثل دختر قصه ما.
حالا از اونموقع دقیقا ده سال میگذره و بیشتر از همیشه مشخص شد که روح پاک تو تا چه اندازه به کالبد خاکى این دنیا متصل نبود، که تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى.

عسل بانو

مطمئنم که در اون دیار خوشحالترى ،
سلام من رو به همه برسون به خصوص خسرو شکیبایى که دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردین و خلاصه هر کسى که مثل خودت اینجا نیست ،ولى یاد و خاطره ش ثبته تو تاریخ این سرزمین.

به امید دیدار همکار نازنین.

بهرام.

@[128802320518572:274:Bahram Radan]
@[163863730307037:274:حمایت از هنرمندان سبز]
۱۳۹۲/۱/۱۷

وقت چیدن گردوها

 فیلم "وقت چیدن گردوها" به کارگردانی ایرج امامی و بازی پارسا پیروزفر و لادن مستوفی 

درباره فیلم
'وقت چیدن گردوها' یکی از فیلم هایی است که در ایران هنوز اجازه نمایش ندارد. شاید یک دلیل مهم آن به تصویر کشیدن احساسات یک طلبه جوان بوده است. آن هم طلبه ای که عاشق یک دخترجوان شده است. این موضوع همیشه در جمهوری اسلامی برای فیلم سازها جزو موارد حساس بوده و از حریم های معمولا مشکل ساز برای ورود فیلم سازها به حساب می آید.
در فیلم 'وقت چیدن گردوها' ایرج امامی سازنده این فیلم به سراغ یک طلبه جوان رفته که به مکانی مقدس در یک روستا سفر می کند و در آنجا به دختر متولی آنجا دل می بندد.

ویژگی فیلم
فیلم 'وقت چیدن گردوها' داستانی عاشقانه در بستری آمیخته به دنیای جهل و خرافات است. ساختن این نوع فیلم ها در ایران معمولا راه رفتن روی لبه تیغ است . از یک طرف داستان سو استفاده از باورهای مذهبی و آیینی مردم در میان است و از سوی دیگر ساختن فیلمی است درباره قشری است که در حال حاضر بر جامعه ایران حکومت می کند یعنی روحانیت. این فیلم در سال ۱۳۸۲ ساخته شده و دومین کار بلند سازنده اش در مقام کارگردان است و هنوز اجازه نمایش در ایران را ندارد.

درباره کارگردان
ایرج امامی بازیگر و کارگردان تئاتر سینما و تلویزیون مقیم انگلستان فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانش اموخته دکترای تئاتر در دانشگاه ادینبورگ در بریتانیاست. وی کار بازیگری را از تئاتر آناهیتا آغاز کرد و کار حرفه ای خود را به عنوان بازیگر نویسنده و طراح دکور و گریم در اداره تئاتر وزارت فرهنگ و هنر ادامه داد. او طی دوران فعالیت هنری اش تاکنون در ده ها نمایش ایرانی و غیر ایرانی در جایگاه نویسنده بازیگر و کارگردان شرکت داشته است. او سالها بعنوان دستیار جان رایت به ساختن فیلم و تئاتر عروسکی در تئاتر فرشته کوچک لندن مشغول بود و در سال ۱۳۶۰اولین فیلم بلند سینمایی عروسکی ایران را با نام 'ابراهیم در گلستان' ساخت و از آن زمان در تولیدات زیادی از تولیدات شبکه های بی بی سی و کانال چهار و ای تی وی انگلستان همکاری داشته است.در کارنامه هنری ایرج امامی یک مجموعه کوتاه پنجاه قسمتی برای تلویزیون .فیلم کوتاه امیرارسلان و تهیه کننده گی فیلم مستند سفر ایرانی (به سفارش زد دی اف / ارته) ، فیلم سینمائی 'وقت چیدن گردوها'. و کارگردانی و تهیه کننده گی فیلم سینمائی 'رو به غروب' (برنده جایزه بهترین فیلم سینمائی جشنواره ماربلا اسپانیا) دیده می شود.




این هفته در آپارات فیلم

بخواب آروم عسل بانو

شعر زیبائی که مریم حیدر زاده عزیز در وصف عسل بدیعی نازنین سروده
........

بخواب آروم عسل بانو
که بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی دنیا
بخواب آروم و بی غصه
کی این درد و یادش میره ؟
سکانس آخرت این نیست
کسی جات و نمیگیره
لالالالا بخواب اما
روزای بی عسل سخته
با پرواز پر از دردت
بهار از یادمون رفته
تو با "پروانه ای در مه"
تو با "دستای آلوده"
عسل بودی،عسل موندی
واسه رفتن ولی زوده
شعر زیبائی که مریم حیدر زاده عزیز در وصف عسل بدیعی نازنین سروده
لطفا به اشتراک بزارید........

بخواب آروم عسل بانو
که بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی دنیا
بخواب آروم و بی غصه
کی این درد و یادش میره ؟
سکانس آخرت این نیست
کسی جات و نمیگیره
لالالالا بخواب اما
روزای بی عسل سخته
با پرواز پر از دردت
بهار از یادمون رفته
تو با

مستان

بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بی‌ریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست...
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بی‌ریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست...

مرض عجیبیست!!!!

دلتنگی
مرض عجیبیست!!!!

آدم را
آرام آرام
نا آرام میکند .....

:(
دلتنگی
مرض عجیبیست!!!!

آدم را
آرام آرام
نا آرام میکند .....

:(

دلم

دلم برای روزهایی تنگ است که می دانم دیگر باز نخواهند گشت..
برای چیزهایی که دیگر هیچ گاه به دست نخواهم آورد،
برای انسانهایی که دیگرحضورشان را احساس نخواهم کرد،
برای فرصتهایی که دیگر هیچ گاه تکرار نخواهندشد..

دلم تنگ خواهد شد...

:(
دلم برای روزهایی تنگ است که می دانم دیگر باز نخواهند گشت..
برای چیزهایی که دیگر هیچ گاه به دست نخواهم آورد،
برای انسانهایی که دیگرحضورشان را احساس نخواهم کرد،
برای فرصتهایی که دیگر هیچ گاه تکرار نخواهندشد..

دلم تنگ خواهد شد...

:(

چراغ چشم*****************


‫تو کیستی ، که من اینگونه بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایقی ، سر گشته ، روی گردابم
تو در کدام سحر ، سوار بر کدام اسب سپید ؟
تو را کدام خدا ؟
تو از کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاهی
کدام نشاء دویده است از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را می بینند
به رقص می آیند
سرود می خوانند
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر
ترا به هر چه تو گویی ، به عشق سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته است
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است .‬

آفتابگردان ترین

همیشه اول فصل بهار می خندم

تو دیده ای چقدَر بی قرار می خندم

ولی نیامدی امسال ، حال من خوش نیست

عجیب نیست که بی اختیار می خندم

خبر رسیده که عاشق شدی ، نمی دانی

به حال و روز خودم زار زار می خندم

پرنده ای که قفس در بهار را می خواست

پریده است برای چه کار ؟ [ می خندم ]

به زیر بال و پرم زرد زرد می افتند

به روی شاخه ی شان قار قار می خندم

خبر رسیده که مردی گرفته دستت را

خبر رسیده که من داغدار می خندم ؟

خبر رسیده که اشکی نمانده در چشمم ؟

خبر رسیده که در شوره زار می خندم ؟

خبر رسیده که یک شهر دور من جمعند ؟

خبر رسیده که دیوانه وار می خندم ؟

خبر رسیده ...؟ رسیده...؟ بگو دِ لامصب
بگو دِ ... تف به تو ای روزگار
می خندم...

به خنده های مکرر که گریه می پاشند

به این ردیف سمج چند بار می خندم

چهار پایه ی دنیا هُلم نمی دهد و ...

نه مثل حلقه ی بالای دار می خندم

به جای اسم تو بمبی تهِ تهِ قلبم

4 ، 3 ، 2 و یک / انفجار ....

محمد ارثی زاد

رمز نو شدن

رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست
رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست

قلب عسل

قلب عسل بدیعی در بدن دیگری خواهد تپید

خانواده عسل با یک تصمیم زیبا و خیرخواهانه تمامی اعضای مورد نیاز وی را به بیماران محتاج بخشیدند.
رضا داوود نژاد بازیگر خوب سینما و شوهر خواهر عسل بدیعی، با رد هرگونه مسمومیت و یا استفاده از مواد مخدر توسط عسل، خبر پیوند اعضای درونی وی منجمله، قلب، ریه، کبد و کلیه ها را اعلام کرد و همزمان مجید درگاهی، مسئول هماهنگ کننده تیم پیوند اعضا بیمارستان مسیح دانشوری در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران گفت:
علت مرگ طی بررسی‌های اولیه پارگی عروق مغزی و به دنبال آن خونریزی مغزی مشخص شده است و ایست تنفسی وی در این وضعیت مزید برعلت شد و وی سپس برای اهدای اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد."

به گفته آقای درگاهی مرگ مغزی وی توسط ۴ متخصص و افزون برآن نماینده قوه قضائیه و پزشک قانونی تایید شده است و طبق موافقت خانواده وی و هم چنین در خواستش برای اهدا اعضایش، همه اعضای داخلی از جمله کلیه، کبد، قلب و ریه‌ی وی اهدا خواهد شد.
عمل جراحی اهدای عضو خانم بدیعی روز چهارشنبه در بیمارستان مسیح دانشوری انجام می‌شود.

اولین نقش عسل بدیعی در فیلم بودن و نبودن ساخته کیانوش عیاری بود که داستان آن درباره اهدای عضو به بیماران نیازمند بود.

دست اندرکاران برنامه کلوزآپ ضمن عرض تسلیت به خانواده عسل و جامعه هنری کشور، اتخاذ این تصمیم زیبا و خداپسندانه را به خانواده او تبریک گفته و آرزوی طول عمر برای سایر بستگان خانم بدیعی را دارند.

باشگاه خبرنگاران-کلوزآپ
قلب عسل بدیعی در بدن دیگری خواهد تپید

خانواده عسل با یک تصمیم زیبا و خیرخواهانه تمامی اعضای مورد نیاز وی را به بیماران محتاج بخشیدند.
رضا داوود نژاد بازیگر خوب سینما و شوهر خواهر عسل بدیعی، با رد هرگونه مسمومیت و یا استفاده از مواد مخدر توسط عسل، خبر پیوند اعضای درونی وی منجمله، قلب، ریه، کبد و کلیه ها را اعلام کرد و همزمان مجید درگاهی، مسئول هماهنگ کننده تیم پیوند اعضا بیمارستان مسیح دانشوری در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران گفت:
علت مرگ طی بررسی‌های اولیه پارگی عروق مغزی و به دنبال آن خونریزی مغزی مشخص شده است و ایست تنفسی وی در این وضعیت مزید برعلت شد و وی سپس برای اهدای اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد.

مسخره نکن !!!

سر به هوا بودنم را مسخره نکن !!!
.
تنهام و چشم امیدم فقط به 
.
" خداست " !!!

سر به هوا بودنم را مسخره نکن !!!
.
تنهام و چشم امیدم فقط به 
.

تقدیم*********************

تقدیم به شما عزیزان :

اولین سرمشق زندگیم ..
فراموش نکردن آنهاییست ....

که همیشه برایم " عزیزند " ......

از یاد نبرند...

خدایا...
.
به فرشتگانت بسپار...
.
در لحضه لحضه ی نیایش خویش...
.
" دوستان" مرا از یاد نبرند...



الهی آمین ♥

روحش شاد

 با خبر شدم که سرکار خانم عسل بدیعی از بازیگران جوان سینمای ایران متاسفانه به دلیل مسمومیت شدید دارویی ایست قلبی و در نهایت فوت کردن .


.....


برای خانواده محترم و دوستان گرانقدرشون از خدا صبر آرزو میکنم و امیدوارم روحشون همیشه در آرامش باشه .


خـیـلـی مــتـاسـفــم ......
امروز با خبر شدم که سرکار خانم عسل بدیعی از بازیگران جوان سینمای ایران متاسفانه به دلیل مسمومیت شدید دارویی ایست قلبی و در نهایت فوت کردن .


.....


برای خانواده محترم و دوستان گرانقدرشون از خدا صبر آرزو میکنم و امیدوارم روحشون همیشه در آرامش باشه .


خـیـلـی مــتـاسـفــم ......