saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

روز تعطیل


یک روز تعطیل و همچین منظره ای
واقعن رویاییه!
یک روز تعطیل و همچین منظره ای
واقعن رویاییه!

صبح

بعضیا ...دلشون زمستونیه...بد جور دلسردن...
بعضیا حرفاشون بوی زمستون میده؛سرد سرد...
بعضیام مثل زمستون و برف یک رنگن....
بعضیام بی صبرانه منتظر بهارن...
بعضیام هنوز تو حال و هوای دلتنگی پاییزن...
به هر حال صبح یه روز بهمنی تون بخیر....
بعضیا ...دلشون زمستونیه...بد جور دلسردن...
بعضیا حرفاشون بوی زمستون میده؛سرد سرد...
بعضیام مثل زمستون و برف یک رنگن....
بعضیام بی صبرانه منتظر بهارن...
بعضیام هنوز تو حال و هوای دلتنگی پاییزن...
به هر حال صبح یه روز بهمنی تون بخیر....

شـُــــــــــروعــی تـــــازه

مـُــدّتـــهاســـت دلـَــــم شـُــــــــــروعــی تـــــازه میـــخــــــواهَــــد...
تـــــــــو بـــــیـــــــا مــَـــــــــــرا دوبـــــــاره آغـــــــاز کـُــن...
مـُــدّتـــهاســـت دلـَــــم شـُــــــــــروعــی تـــــازه میـــخــــــواهَــــد...
 تـــــــــو بـــــیـــــــا مــَـــــــــــرا دوبـــــــاره آغـــــــاز کـُــن...

خدا


یکی از فرق های انسان با خدا

این است که انسان تمام خوبیها

را با یک بدی فراموش میکند

ولی خدا تمام بدیها را با یه

خوبی فراموش میکند . . .


یکی از فرق های انسان با خدا
 
این است که انسان تمام خوبیها
 
را با یک بدی فراموش میکند
 
ولی خدا تمام بدیها را با یه

خوبی فراموش میکند . . .

<3

آفتابگردان ترین

تا که می آیی ...در و دیوار عاشق می شوند
ماهی و دریا و ماهی خوار عاشق می شوند

پیش پاهایت تمام کوه ها خم می شوند..
صخره ها و سنگ ها ، ناچار عاشق می شوند

برج ها روی تو را از دور می بینند و بعد...
ناگهان آوار در آوار، عاشق می شوند  

ابر ها چشم تو را در آسمان تر می کنند
تپه ها ی پست و ناهموار ، عاشق می شوند

خوب می دانم ...نمی دانی چه زجری می کشند
آینه هایی که صدها بار عاشق می شوند

عیب از چشمان مردم نیست...باور کن عزیز
بی هوا...! تکرار در تکرار عاشق می شوند

چشم هایت را به جای چشم های ما ببین ....
پلک هارا روی هم بگذار عاشق می شوند


سید مهدی نژادهاشمی م- شوریده

غلامرضا طریقی

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ .. تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
... آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم
میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم

غلامرضا طریقی
...
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

 آخ .. تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

 با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

 یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

 در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

 آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

 آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

 می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم

 میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من

 در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم



 غلامرضا طریقی

صادق سرمد

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آن که مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.
                             (( صادق سرمد ))

مهدی استاد احمد


نه تنها پیرهن از چین میاریم
که اقلامی خفن تر از چین بیاریم

برای رفع مشکل از جوانان
در این فکریم که چی از چین بیاریم!

دکانها مملو از پوشاک چینی است
از این پس رختکن از چین بیاریم

چراغ مه شکن وقتی نداریم
چراغ مه شکن از چین بیاریم!

گلاب قمصر کاشان گران است
بیا مُشک خُتن از چین بیاریم

به هر صورت به سود ماست کلا
اگر حتی لجن از چین بیاریم

به جای رستم دستان و سهراب
فامیل های جومونگ از چین بیاریم

پر طاووس در دنیا گران است
دماغ کرگدن از چین بیاریم

اگر با زلزله تهران فرو ریخت
بدم نیست یک پکن از چین بیاریم

دهنها خسته شد از نطقهامان
یدک باید، دهن از چین بیاریم

ترقه، فشفشه، باروت، موشک
خطرناکه حسن! از چین بیاریم

خلاصه جنس کشور گشته چینی
فقط مانده وطن از چین بیاریم

بیا تا دست یکدیگر بگیریم
و سر تا پا بدن از چین بیاریم

ولی، شاید، اگر، داریم، اما
یقینا، واقعا از چین بیاریم

خلاصه منفعت فعلا در این است
تا هر چی که بخواین از چین بیاریم


شعر از : مهدی استاد احمد

مجتبی کاشانی


مجتبی کاشانی


که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی

رنگ زیبای خزان با روحی

نیش زنبور عسل با نوشی

کار هموارۀ باران با دشت

برف با قلۀ کوه

رود با ریشۀ بید

باد با شاخه و برگ

ابر عابر با ماه

چشمه‌ای با آهو

برکه‌ای با مهتاب

و نسیمی با زلف

دو کبوتر با هم

و شب و روز و طبیعت با ما

عشقبازی به همین آسانی است

شاعری با کلماتی شیرین

دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

و چراغ شب یلدای کسی با شمعی

و دل‌آرام و تسلی و مسیحای کسی یا جمعی

عشقبازی به همین آسانی است

که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حرّاج کنی

رنج‌ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آن‌ها بزنی

مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند

عشقبازی به همین آسانی است

هر که با پیش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری

هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار

عرضۀ سالم کالای ارزان به همه

لقمۀ نان گوارایی از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا

و رکوعی و سجودی با نیت شکر

عشقبازی به همین آسانی است

 

پروردگارا

پروردگارا ، معبودا
سلامتی را نصیب خانواده هایمان
دلخوشی زا نصیب خانه هایمان
و آرامش را نصیب دلهایمان گردان . . .

الهی آمین ♥
پروردگارا ، معبودا 

سلامتی را نصیب خانواده هایمان

 دلخوشی زا نصیب خانه هایمان

 و آرامش را نصیب دلهایمان گردان . . .

 

الهی آمین <3

به آغـوش کوچـک مـن بیـا ...


 به آغـوش کوچـک مـن بیـا ...
وقتی آسمان این همه بخیل است

وقتی ابرها ناخن‌خشکی می‌کنند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی دست‌هایی که باید سایبان مهربانی‌ات باشند، اینهمه کوتاهند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی شاخه‌های بهار تا دیوار خانه تو نمی‌رسند

وقتی گردبادهای گریز در چشم‌هایت قدم می‌زنند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به سراغ دست‌های من بیا

به آغوش من که برایت همیشه گرم است ...

عزیز من! این آغوش هر چند کوچک، ولی برای تو یک دنیا جا دارد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

این آغوش هرچند کوچک،
ولی می‌تواند سرمای ترسی که در جانت بیتوته کرده است
را به تابستانی‌ترین ظهر ممکن برساند.

وقتی "گل‌ها فقط برای دیدن تو چانه نمی‌زنند" و کسی نیست که برایت زنده بماند و زندگی کند
گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

وقتی ثانیه‌های حیات، سال‌اند، وقتی مرگ در دو قدمی ما نفس می‌کشد و جوان می‌شود

وقتی دار و ندار جهان به پای اسلحه‌هایی می‌ریزد که فقط بلدند آدم بکشند؛
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من بیا ...

به این مطمئن‌ترین مکان دنیا که برای تو می‌تواند جان‌پناهی باشد.

چرا که عاقلان دنیا! سرپناهت را به موشک گرفتند و بازی‌های کودکانه‌ات را ناتمام گذاشتند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

عزیز من! من شاید کوچک باشم؛

شاید دست‌های من برای به آغوش کشیدنت کوتاه باشد.

ولی دلم به اندازه تمام تابستان‌های تاریخ گرم است و آغوشم مطمئن‌ترین جا برای توست.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من بیا و آرام بگیر ...

از این همه صدای مسلسل‌هایی که در تاریخ راه می‌روند و گوش جغرافیا را کر کرده‌اند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من از نگاه‌های هیز مردانی که چشم‌هایشان روی شکمشان باد کرده است و لبخند می‌زنند تا دندان‌های کرم‌خورده‌شان را به زنان روی دیوار نشان دهند.

عزیز من، خواهرکم، مطمئن‌ترین و گرم‌ترین
نقطه جغرافیا آغوش کوچک من است که برادر بزرگ توام.

به آغـوش کوچـک مـن بیـا ...


 به آغـوش کوچـک مـن بیـا ...
وقتی آسمان این همه بخیل است

وقتی ابرها ناخن‌خشکی می‌کنند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی دست‌هایی که باید سایبان مهربانی‌ات باشند، اینهمه کوتاهند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی شاخه‌های بهار تا دیوار خانه تو نمی‌رسند

وقتی گردبادهای گریز در چشم‌هایت قدم می‌زنند
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به سراغ دست‌های من بیا

به آغوش من که برایت همیشه گرم است ...

عزیز من! این آغوش هر چند کوچک، ولی برای تو یک دنیا جا دارد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

این آغوش هرچند کوچک،
ولی می‌تواند سرمای ترسی که در جانت بیتوته کرده است
را به تابستانی‌ترین ظهر ممکن برساند.

وقتی "گل‌ها فقط برای دیدن تو چانه نمی‌زنند" و کسی نیست که برایت زنده بماند و زندگی کند
گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

وقتی ثانیه‌های حیات، سال‌اند، وقتی مرگ در دو قدمی ما نفس می‌کشد و جوان می‌شود

وقتی دار و ندار جهان به پای اسلحه‌هایی می‌ریزد که فقط بلدند آدم بکشند؛
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من بیا ...

به این مطمئن‌ترین مکان دنیا که برای تو می‌تواند جان‌پناهی باشد.

چرا که عاقلان دنیا! سرپناهت را به موشک گرفتند و بازی‌های کودکانه‌ات را ناتمام گذاشتند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

عزیز من! من شاید کوچک باشم؛

شاید دست‌های من برای به آغوش کشیدنت کوتاه باشد.

ولی دلم به اندازه تمام تابستان‌های تاریخ گرم است و آغوشم مطمئن‌ترین جا برای توست.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من بیا و آرام بگیر ...

از این همه صدای مسلسل‌هایی که در تاریخ راه می‌روند و گوش جغرافیا را کر کرده‌اند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به آغوش من از نگاه‌های هیز مردانی که چشم‌هایشان روی شکمشان باد کرده است و لبخند می‌زنند تا دندان‌های کرم‌خورده‌شان را به زنان روی دیوار نشان دهند.

عزیز من، خواهرکم، مطمئن‌ترین و گرم‌ترین
نقطه جغرافیا آغوش کوچک من است که برادر بزرگ توام.

آفتابگردان ترین

پس اگر بندگان من از من پرسیدند بگو من نزدیکم و دعای دعاکننده را می شنوم و اجابت می کنم (بقره - 186)
در شأن نزول این آیه شریفه، دو روایت رسیده است که اندکى با هم تفاوت دارند، امّا در اصل به یک حقیقت بازمى‏گردند:
1. مردى از خداجویان و خداپرستان به پیشگاه پیامبر (ص) شرفیاب شد و پرسید: اى پیامبر خدا! آیا خدا به ما نزدیک است و من مى‏توانم آهسته و آرام با او به نیایش و راز و نیاز بپردازم، یا دور است و ناگزیر باید با صداى بلند و رسا او را بخوانم؟
پیامبر گرامى (ص) لب به سخن نگشوده بود که این آیه شریفه بر قلب مصفّاى او فرود آمد و پاسخ آن انسان خداجو و همه خداجویان عصرها و نسلها را داد.
2. گروهى از خداجویان به حضور پیامبر (ص) شرفیاب شدند و پرسیدند: اى پیامبر خدا! شما که پیام‏آور خداوند و آموزگار ما هستى، به ما بگو که به‏هنگام نیایش و راز و نیاز، پروردگار خویش را چگونه بخوانیم؟ آهسته و نیایشگرانه یا با صداى رسا؟
و آنگاه بود که در پاسخ آنان، این آیه شریفه فرود آمد.


در این مورد، از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده‏اند که فرمود:

«ما من مسلم دعااللّه بدعوةٍ لیس فیها قطیعة رحمٍ ولا اثمٍ الّا اعطاه‏اللّه بها احدى خصالٍ ثلاث: امّا اَنْ یعجّل دعوته؛ و امّا اَنْ یؤخّر له فى‏الآخرة؛ و امّا اَنْ یدفع من‏السّوء مثله.»
هر انسان توحیدگرایى خداى را بخواند، چنانچه در دعاى خویش قطع رحم یا گناهى نخواهد، آفریدگار هستى یکى از این سه نعمت را به او ارزانى مى‏دارد:
1. دعاى او بیدرنگ اجابت مى‏شود؛
2. در سراى آخرت به خواسته‏اش مى‏رسد.
3. درپرتو آن دعا و نیایش، رویداد تلخ و گرفتارى سختى که قرار بود برایش اتّفاق بیفتد، برطرف مى‏شود.


و نیز از آن حضرت روایت کرده‏اند که فرمود:

«... فانّى احبّ لاازال اسمع صوته...»
بسیار مى‏شود که بنده‏اى از بندگان خدا دعا مى‏کند و خواسته‏اى از بارگاه خدا مى‏خواهد؛ امّا بدان دلیل که آفریدگارش او را دوست دارد، به فرشته امین پیام مى‏دهد که در برآوردن خواسته بنده‏ام شتاب مکن، چرا که من دوست دارم هماره صداى نیایش او را بشنوم. و نیز چه بسیار اتّفاق مى‏افتد که بنده‏اى دعا مى‏کند و از آنجا که خداوند بر او خشم گرفته است، به فرشته امین دستور مى‏دهد که خواسته‏اش را برآورد، چرا که نمى‏خواهم صداى او را بشنوم.

همچنین از امیر مؤمنان (ع) نقل کرده‏اند که فرمود:

«ربّما اخّرت عن‏العبد اجابةالدّعا لیکون اعظم لأجرالسّائل...»
گاه براى آنکه پاداش دعا کننده پرشکوه‏تر شود و او بهتر و کاملتر به آرزوى خویش برسد، برآمدنِ خواسته‏اش به تأخیر مى‏افتد.


و نیز از «ابراهیم بن ادهم» - یکى از دانشوران مسلمان - پرسیدند: چرا هنگامى که دعا مى‏کنیم، خواسته‏هایمان برآورده نمى‏شود؟
و او پاسخ داد: بدان دلیل که شما مردم خداى را شناخته‏اید، با وجود این، فرمانش را در زندگى بکار نمى‏گیرید؛ به پیامبر ارادت دارید، امّا او را الگو و سرمشق زندگى خود قرار نمى‏دهید؛ قرآن را دریافت داشته‏اید، ولى مقرّراتش را اجرا نمى‏کنید؛ نعمتهاى رنگارنگ خدا را مى‏خورید، لکن سپاس ارزانى‏دارنده آنها را بجا نمى‏آورید؛ به بهشت اعتقاد دارید، بااینحال براى بدست‏آوردنش نمى‏کوشید؛ از آتش دوزخ آگاهید، مع‏الوصف براى نجات از آن تلاش نمى‏کنید؛ شیطان را شناخته‏اید، امّا با او کارزار نمى‏کنید بلکه مطیع او هستید...


می گویند دعا کننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد که در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او بکار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیک هستم وهرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مى‏کنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت کنند. این ارتباط محبّت‏آمیز در صورتى است که انسان بخواهد با خداوند مناجات کند. 
دعا کردن، همراه وهمرنگ شدن با کلّ هستى است. طبق آیات قرآن، تمام هستى در تسبیح و قنوت هستند؛ «کلّ له قانتون» و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند؛ «یَسئله مَن فى السموات والارض» پس ما نیز از او درخواست کنیم تا وصله‏ى ناهمگون هستى نباشیم. 

آرزو

شده بخوای بخوابی تاپ تاپ قلبت نزاره؟

فکر کنی خدایا اونم خوابیده یا که بیداره؟!

شده تو بی خوابی صد هزارتا نقشه بکشی...

دنبال بهونه باشی که اون و فردا ببینی

شده شب که سر می زاری آرزو کنی بمیری

دم دم های صبح که میشه نفرینتو پس بگیری...

آفتابگردان ترین

همیشه آغاز راه دشوار است ،
عقاب در آغاز پر کشیدن ،پر میریزد
ولی در اوج حتی از بال زدن هم بی نیاز است

خدایا .... آنقدر خرابم که هیچ مرهمی آرامم نمی کند !
مرا در آغوش خود بگیر ؛
.
.

دلم آرامشِ خدایی می خواهد ... !!!

پرواز

عزیزم پرواز رابه خاطر بسپار پرنده مردنی است

روی قبرم

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
...
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

واژه خسته ُکه یک روزو کبوتر شدو رفت...
...
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت



زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت



چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم



آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت



روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود



مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت



او کسی بود که از غرق شدن می ترسید



عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت



هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد



واژه خسته ُکه یک روزو کبوتر شدو رفت...

آفتابگردان ترین

درد من حصار برکه نیست.درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است…
"حمید مصدق"

روح آلوده

******* در خیابان
تنی می خرند
و
آن را فاحشه می خوانند

... جسم خود را
به لذت هم آغوشی می سپارند
که
درهای خیانت به روحشان
دیرگاهی است
مغز و جانشان را
فاحشه کرده است

امان از دست شهوتی که
جسم را به بیماری
و
روح را به رذالت
آلوده سازد

فرشتـــــه ی آزادی تولــــــدت مبارک

امروز سالروز تولد ندا آقا سلطان، نــــــــــدایِ ایران هست,
فرشتـــــه ی آزادی تولــــــدت مبارک♥

ندا جان تولدت ۳۰ سالگیت مبارک .
زادروز ۳ بهمن ۱۳۶۱
...
بگو آنجا که رفتی شاد هستی؟ در آن سوی حیات آزاد هستی؟

هوای نوجوانی خاطرت هست؟ هنوزم عشق میهن در سرت هست؟

بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست ؟ تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست ؟

کسی دزد شعورت نیست آنجا ؟ تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
...
امروز سالروز تولد ندا آقا سلطان، نــــــــــدایِ ایران هست,

 فرشتـــــه ی آزادی تولــــــدت مبارک♥ / لطفاً به احترامش به <3 براش بزارین و این پست رو به اشتراک بزارین...



ندا جان تولدت ۳۰ سالگیت مبارک .

زادروز ۳ بهمن ۱۳۶۱



بگو آنجا که رفتی شاد هستی؟ در آن سوی حیات آزاد هستی؟



هوای نوجوانی خاطرت هست؟ هنوزم عشق میهن در سرت هست؟



بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست ؟ تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست ؟



کسی دزد شعورت نیست آنجا ؟ تجاوز به غرورت نیست آنجا؟

الهی کیفرم*****

الهی کیفرم را میپذیرم

که از تو ذات خود را پس بگیرم


کمک کن تا که با ناحق نسازم

...
برای عشق و آزادی بمیرم

خدایم ای پناه لحظه هایم

صدایت میزنم با گریه هایم

صدایت میزنم بشنو صدایم
.
.
.
الهی امین 
الهی کیفرم را میپذیرم



که از تو ذات خود را پس بگیرم



کمک کن تا که با ناحق نسازم



برای عشق و آزادی بمیرم



خدایم ای پناه لحظه هایم



صدایت میزنم با گریه هایم



صدایت میزنم بشنو صدایم 

.

.

.

الهی امین

دست خدا

دعا میکنم زیر این سقف بلند
روی دامان زمین
هر کجا خسته شدی
یا که پرغصه شدی
دستی از غیب به دادت برسد
...
و چه زیباست که آن دست " خدا "باشد و بس.
دعا میکنم زیر این سقف بلند

 روی دامان زمین

 هر کجا خسته شدی

 یا که پرغصه شدی

 دستی از غیب به دادت برسد 

و چه زیباست که آن دست

بی بی جونم

جُمجُمک برگ خزون
تو زمین و آسمون
من ندیدم تا حالا
یکی مثل بی بی جون
بی بی جونِ پیرِ من
... همیشه خوش حال و هواست
شوخ و دل زنده و شاد
ببین عین بچه هاست

بی بی جونم بی بی جون ...

سنگ بـبـاره از هوا
بی بی هراسون نمیشه
تا آخر زمون بشه
بازم تو حالِ خودشه

دل داره تا دلت بخواد
واسه اینه که هی براش
از چپ و راست بهار می آد
هنوزم به کفترا
دون میده و کار میکنه
با صدای خنده هاش
غصه رو انکار میکنه
بی بی جونم بی بی جون
بی بی جونم بی بی جون
ادامه ...

خدا بزرگه

گفت: بیخیال... انگار یادت رفته که خدا بزرگه.
گفتم: نه... اتفاقا حواسم به بزرگی خدا هست ولی کوچیکی بنده هاشه که حواسمو پرت می کنه.
گفت: بیخیال... انگار یادت رفته که خدا بزرگه.

گفتم: نه... اتفاقا حواسم به بزرگی خدا هست ولی کوچیکی بنده هاشه که حواسمو پرت می کنه.

نواختن ویلون

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.

این مرد در عرض چند دقیقه شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت.
...
از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.

سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.

یک دقیقه بعد ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.

چند دقیقه بعد مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود به دیوار پشت سر تکیه داد ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد.

کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد کودک سه ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد.

کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون زن بود بهمراه مادر براه افتاد این صحنه توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.

در طول مدت چند دقیقه ای که ویلون زن می نواخت تنها شش نفر اندکی توقف کردند.

بیست نفر انعام دادند بی آنکه مکثی کرده باشند و سی و دو دلار عاید ویلون زن شد.

وقتیکه ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد نه کسی متوجه شد نه کسی تشویق کرد ونه کسی او را شناخت.

هیچکس نمیدانست که این ویلون زن همان (جاشوا بل) یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است و نوازنده ی یکی از پیچیده ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار میباشد.

جاشوا بل دو روز قبل از نواختن در سالن مترو در یکی از تاتر های شهر بوستون برنامه ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش فروش شده بود و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود و بخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی سلیقه و الوویت های مردم بود.

نتیجه: آیا ما در شرایط معمولی وساعات نامناسب قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟

لحظه ای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟

آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟

یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد:

اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است گوش فرا دهیم چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟
ا...
( امیدوارم خوانده شود! )



در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.



این مرد در عرض چند دقیقه شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت.



از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.



سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.



یک دقیقه بعد ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.



چند دقیقه بعد مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود به دیوار پشت سر تکیه داد ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد.



کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد کودک سه ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد.



کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون زن بود بهمراه مادر براه افتاد این صحنه توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.



در طول مدت چند دقیقه ای که ویلون زن می نواخت تنها شش نفر اندکی توقف کردند.



بیست نفر انعام دادند بی آنکه مکثی کرده باشند و سی و دو دلار عاید ویلون زن شد.



وقتیکه ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد نه کسی متوجه شد نه کسی تشویق کرد ونه کسی او را شناخت.



هیچکس نمیدانست که این ویلون زن همان (جاشوا بل) یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است و نوازنده ی یکی از پیچیده ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار میباشد.



جاشوا بل دو روز قبل از نواختن در سالن مترو در یکی از تاتر های شهر بوستون برنامه ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش فروش شده بود و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.



این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود و بخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی سلیقه و الوویت های مردم بود.



نتیجه: آیا ما در شرایط معمولی وساعات نامناسب قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟



لحظه ای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟



آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟



یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد:



اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است گوش فرا دهیم چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟

معین

سالروز میلاد هنرمند خوب ایران زمین "معین" عزیز فرخنده باد
سالروز میلاد هنرمند خوب ایران زمین