saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

خدا گفت:...

.



گنجشک به خدا گفت:
 لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی ام وسر پناه بی کسی ام بود.
 طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟
 
خدا گفت:ماری در کمین لانه ات بود و تو در خواب بودی ، 
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی . 
چه بسیار بلاها که از تو دور کردم 
و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی. 



گنجشک به خدا گفت:
 لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی ام وسر پناه بی کسی ام بود.
 طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟
 
خدا گفت:ماری در کمین لانه ات بود و تو در خواب بودی ، 
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی . 
چه بسیار بلاها که از تو دور کردم 
و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی.
.



گنجشک به خدا گفت:...
لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی ام وسر پناه بی کسی ام بود.
طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟

خدا گفت:ماری در کمین لانه ات بود و تو در خواب بودی ،
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی .
چه بسیار بلاها که از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی.



گنجشک به خدا گفت:
لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگی ام وسر پناه بی کسی ام بود.
طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟

خدا گفت:ماری در کمین لانه ات بود و تو در خواب بودی ،
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی .
چه بسیار بلاها که از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد