انقلاب دیگری در راه است وسوسه ی چشمانت تمام خیابان ها را مصدود کرده از شرق و غرب این دل صدای آزادی به گوش میرسد ... تک تیر خلاص را برای روز مبادا نگه داشته ام که اگر زندانی افسون تو شدم افسانه شدن را برگزینم شعر به شعر ، شعار میشود شعورم و من درگیر افکاری از جنس گذشته که آیا شعور به انقلاب میرسد یا شعار؟ وسوسه ی دوباره بودنت جنگ به جنگ خون میگیرد و من این منِ خلاص شده از مرگ کافرِ لحظه هایی میشوم که ایمانم بود حالا تو بگو وقت انقلاب دیگری نیست؟ ................................... خرداد پر از حادثه ، تمام روزهاایست که من بی تو خیابان به خیابان خودم را آتش میزنم و من زاده ی خرداد تکلیفم از روز اول مشخص بود باید که آتش بزنم و آتش بگیرم