امشب یه حال خاصی دارم...
.
یه بغض لعنتی توی گلوم جا خوش کرده ....
.
اما .... اما اشکهام آروم آروم روی گونه هام سر می خورن... .
خسته ام ... داغونم...
.
این بلاتکلیفی و رنج و عذاب ... تاوان کدوم گناهمه ؟؟؟
.
خدایا !!!.
.
دیگه بس نیست؟؟؟؟
.
دیگه نمیتونم تظاهر کنم ...
.
به اندازه کافی تنبیه شدم !
.
تمومش کن ...همین !
:(