saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

نازنین آمد

نازنین آمد و دستى به دل ما زد و رفت*
پرده ى خلوت این غمکده بالا زدو رفت*
کنج تنهایى ما را به خیالى خوش کرد*
خواب خورشید به چشم شب یلدا زدو رفت*
درد بى عشقى ما دید و دریغش آمد*
... آتش شوق بر این جان شکیبا زدو رفت*
خرمن سوخته ى ما به چه کارش میخورد*
که چو برق آمدو در خشک و تر ما زدو رفت*
رفت و از گریه ى طوفانى ام اندیشه نکرد*
چه دلى داشت خدایا که به دریا زدو رفت*
بود آیا که ز دیوانه ى خود یاد کند*
آنکه زنجیر به پاى دل شیدا زدو رفت*
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش*
عقل فریاد برآورد و به صحرا زدو رفت*
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد