آنجا که چشمان من
سفر میکند
ساده راهی است
که
هیچ آغوشی از برای نگاه زنانه ام
آتشی نخواهد افروخت
هیچ زنی چادری
از برای شب
برایم
نخواهد بافت
هیچ کودکی
شیرینی تازگی را
در دستهایم
نخواهد فشرد
تنها دلی
که تپشهایم را
عمری است
لبریز از تکاپو ساخته
و
بر می انگیزد
قدمهایم را
در جاده ی پاکی
از خودپرستی ها یم
م.م (مرجان منش)
دی ماه ۱۳۹۱