saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

حکایت

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می‌گویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا" جایز نیست.
لطفا  حتما  بخونید

.......

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟

اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می‌گویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.

مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد