انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
اصغر عظیمی مهر
نمیدونم چرا اما حس کردم این غزل می تونه پاسخ ناگفتنی ها باشه ... خیلی وقتها دلم میخواد فقط و فقط با زبان شعر پاسخ داده باشم ... حتی یکی از آرزوهام اینه که در آینده هم بتونم حتی خیلی از گلایه ها و دلخوریها رو هم با شعر پاسخ بدم ... لطیف و قاطع!
عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چگونه بیخبری از جهان جانکاهم؟
نمیرسند مگر نامههای گهگاهم
خیال من به تو قد میدهد همین کافیست
نمیرسد به تو وقتی که دست کوتاهم
غروب، تازه طلوع غم غریبان است
چه دیر با شب من آشنا شدی ماهم!
به سمتِ مقصد، یا جادهها کش آمدهاند
و یا هنوز من ِ خسته اوّل ِ راهم
فقط نه اینکه دل من گرفته، میبارم
گرفته بی تو دل ابرهای دنیا هم
من و تو ساکن یک پیله بودهایم اما
بدل شدی تو به فریاد، من هنوز آهم
زیادی از سر من، چون نخواستم جز این
مرا ببخش اگر از تو کم نمیخواهم
امیر اکبرزاده
از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو
…بروم یا بمانم؟!
من سکوت می کنم به احترام دل ...
به صدای دل گوش بده ... نجواهای دل، راه بی تردید حقیقت است ...
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد
بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
اصغر عظیمی مهر
نمیدونم چرا اما حس کردم این غزل می تونه پاسخ ناگفتنی ها باشه ...
خیلی وقتها دلم میخواد فقط و فقط با زبان شعر پاسخ داده باشم ...
حتی یکی از آرزوهام اینه که در آینده هم بتونم حتی خیلی از گلایه ها و دلخوریها رو هم با شعر پاسخ بدم ... لطیف و قاطع!
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.