saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

دعا کنیم نه اختلاس

دخترک پای ِ اتاق عمل ، با چشمای ِ گریون، به پرستار نگاهی کرد : من بابام پـــول نداره ، میشه قبل از عمل بمـــیرم !!؟؟؟

برای سلامتیشوت دعا کنیم

ثریا

ثریا اسفندیاری بختیاری (زاده ۱ تیر ۱۳۱۱ در اصفهان - درگذشته ۴ آبان ۱۳۸۰ در پاریس بر اثر سکته مغزی) دومین همسر محمدرضا پهلوی و ملکه ایران بود.

ثریا دختر خلیل اسفندیاری و اوا کارل در اول تیرماه ۱۳۱۱ در یک خانواده سرشناس بختیاری در شهر اصفهان [۱] متولد شد
ثریا به زبان های المانی و فارسی و انگلیسی و فرانسه مسلط بود و به دلیل زیبایی اش مورد توجه شاه قرار گرفت و به او نیز پرنسسسی با چشمان زمردین نیز گفته می شود.او بسیار زیبا بود.

انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا به وسیله خواهر بزرگ‌تر شاه شمس انجام گرفت.ثریا در خاطرات خود می‌نویسد که بزرگ‌ترین آرزوی او پیش از اینکه ملکهٔ ایران بشود، هنرپیشگی سینما بوده.
با وجود آنکه شمس، ثریا را برای همسری شاه معرفی کرده بود، ولی ثریا نه به او، نه به مادر شاه و نه حتی به شهناز(دختر شاه از ازدواج قبلی) علاقه‌ای نداشت.بعد از چند سال موضوع بچه‌دار شـدن آنها بسیار جدی در دربار مطرح شد و ملکه مادر مرتباً این مطلب را با پسرش در میان می‌گذاشت. لیکن پزشکان دلیلی برای بچه دار نشدن آنها نیافتند.

تا اینکه محمدرضا از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت. در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد

به گفته اشرف:«شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا می‌توانست برای او جانشینی بیاورد، آنان هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شدند»

ثریا در فیلمی بنام سه چهره یک زن ایفای نقش می‌کند. بعدها با کارگردان فیلم در ایتالیا ازدواج میکند .فرانکو همسر دوم ثریا در سن ۳۹ سالگی در اثر سانحه هوایی فوت میکند.

ثریا اسفندیاری در ۴ آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت.

شراب

ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.

زلزله

خدایا ما را ببخش !

که در انجام کار خیر یا جا زدیم یا جار زدیم.

دکتر

دکتر حالا بگو چمه؟؟؟؟؟؟؟؟

پسرا


واکنش پسرا بعد دیدین یه دختر خوشگل :))

آرامش

خداوندا

من چیزی نمی بینم
آینده پنهان است ولی آسوده ام
چون تو را می بینم
و
تو همه چیز را . . .

زنده یاد پناهی



ششم شهریور ... زادروزش .... یادش گرامی باد !

توسط :

هنگامه

شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

با هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشست

لحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟

یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره برات

همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت

نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

ازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تو

دارم حسودی میکنم به آیینه اتاق تو

کاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت

اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت

لطفا فراموش نشود


دریاچه تو هم فراموش شدی درست مثل من....
فردا زلزله و مردمانش هم فراموش خواهند شد
رسم ایرانی جز این نیست

عشق و دوستی

افسوس.... آن زمانی که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم وبعد...برای آنچه از دست رفته آه میکشیم. تا میتوانی محبت کن شاید فردایی نباشد.

مادر

مادر نوشته میشود
اما
فرشته خوانده میشود....
گاهی هم خدا

زلال

مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ؟! جواب داد : ” گذشتم ...