-
سال 2013 آغاز شد
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 11:14
سال 2013 آغاز شد او یک دانشجوی 23 ساله بود سوار اتوبوس شد و البته او یک دختر بود شش مرد یک به یک به او تجاوز کرده و سپس با یک میله آهنی روده بزرگ و کوچک او را از واژن وی بیرون می آورند ... و او را برهنه و زخمی در کنار خیابان رها میکنند در حالی که حتی کسی به او نگاه هم نمیکند و حتی دریغ از انداختن پارچه ای به روی او....
-
آروزهای محــــــال
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 23:11
هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست هرکه دیوانه نشد پروانه نیست در پی عــــشق تو دل دیوانه شد شمع گشتی ودلـــم پروانه شد ازلهیب عشـــــــق تو افروختم عــــشق را به سادگی نفروختم ناگهان در بی کسی ها گم شدم رفتی وافســـانه ی مردم شدم تا به کی چشم انتظاری سوختم بس که چشمم را به راهت دوختم تا به کی دیدار چشمت در خیــــال زندگــــی...
-
سال نو
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 23:08
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار وسال نومبارک...
-
2013
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 22:36
مرده رو زنده کردن که هنر نیست،میتونی منه زنده رو بکش . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . کل کل جنتی با حضرت عیسی
-
نام و نان
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 22:21
ت.
-
دلـــت را بتـــــکان
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 22:14
دلـــت را بتـــــکان اشتباهـــایـت وقتی افتادند روی زمین بگذار همانجـــــا بمانند فقط از لابه لای آنــهـا ، یک تجــربه را بیــرون بکــش قـاب کـن و بـزن به دیـــوار دلت ، دلت را محکـــــمتر اگر بتکانی تمـــــام کینه هایت هم میریزد و تمــام آن غـــــم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت....
-
دنیای*****************************
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 11:48
-
بوی محبت
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 11:31
بنویسید به دیوار سکوت عشق سرمایه هر انسان است بنشانید به لب ، حرف قشنگ حرف بد ، وسوسه شیطان است و بدانید که فردا دیر است ... اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیر است پس بسازید رهی را کنون تا ابد سوی صداقت برود و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد ...
-
زندگی یعنی چه؟
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:53
زندگی یعنی چه؟ یعنی آرزو کم داشتن چون قناعت پیشگان روح مکرم داشتن جامه ی زیبا بر اندام شرف آراستن غیر لفظ آدمی معنای آدم داشتن قطره ی اشکی به شبهای عبادت ریختن ... بر نگین گونه ها الماس شبنم داشتن نیم شب ها گردشی مستانه در باغ نیاز پاکی عیسی گزیدن عطر مریم داشتن با صفای دل ستردن اشک بی تاب یتیم در مقام کعبه چشمی هم به...
-
گوگوش
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 21:50
تو به این معصومی / تشنه لب آرومی غرق عطر گلبرگ / تو چقد خانومی کودکانه غمگین / بی بهانه شادی از سکوتت پیداس / که پر از فریادی همه هر روز اینجا / از گلات رد میشن آدمای خوبم / این روزا بد میشن توی این دنیایی / که برات زندونه جای تو اینجا نیست / جات توی گلدونه
-
من نه عاشق بودم
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 16:35
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب ... که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه...
-
مدارا کن
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 16:33
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم ... اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم بیا از غم حکایت کن که من محتاج آن هستم اگر از زخم دل پرسی بدان مرحم بر آن بستم...
-
ممنوع
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 16:28
دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابیست کباب دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت ... حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است شادی از منظــر این قوم گناهیست بزرگ بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است
-
اورکت آمریکایی
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 14:39
چپ در اورکت آمریکایی ما وینستون نکشیدیم برای چپ بودن کتونی چینی پوشیدیم برای چپ بودن توی اشنوها پهن بود ولی ما چپ بودیم ... کفشامون پاره میشد زود ولی ما چپ بودیم تو اورکت آمریکایی از هوشهمین گفتیم از شباهتِ میونِ ایران و چین گفتیم عکسِ چهگوارا روی دیوارِ اتاقِ ما بود اما رؤیامون هنوز سفر به آمریکا بود چپ برای ما...
-
کی فکرشو میکرد
شنبه 9 دیماه سال 1391 15:11
«کی فکرشو میکرد؟» دستت تو دستِ من همپای هم رفتن با هم خطر کردن... کی فکرشو میکرد ... نزدیک و همپرسه شبی که بیترسه من، تو، خدا، هر سه... کی فکرشو میکرد کی فکرشو میکرد، عاقبتِ کارو بعد از یه عمر حسرت، این همه دیدارو کی فکرشو میکرد، آخره این راهو پلنگِ ناباور تو بستره ماهو من عاشقت بودم، تمام این سالا از اولین...
-
آبراهام لینکلن
جمعه 8 دیماه سال 1391 21:19
کسانی که به کشورشان افتخار می کنند کم نیستند، ولی ما در تلاشیم نسلی را بسازیم که کشورشان به آنها افتخار کند. (آبراهام لینکلن)
-
مدرسه شین آباد
جمعه 8 دیماه سال 1391 21:15
سارینا رسول زاده یکی دیگر از دختران مدرسه شین آباد به علت جراحات صبح امروز فوت کرد! خدا به خانواده عزیزش صبر بده! روحش شاد و یادش گرامی!
-
بــهــشــت؟
جمعه 8 دیماه سال 1391 18:28
دسـتِ مـرا گـرفـتـهای، به زور میبـری بــهــشــت؟ بـخـشیـدهام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـت مــن آتـــشـــم، خـــانـــهی مــن چـــاهِ دوزخ اســـت جایی کنار«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»!
-
از چه می هراسید
جمعه 8 دیماه سال 1391 18:15
از چه می هراسید زنی نیمه عریان... باچشمانی که نگاهش می درد..... هرزگی هر تنی را که در آغوش جبر پوششی از برای فریبکاری ساخته است زمان آن رسیده است که عریان سازید آنچه عمری است در قالب انسان می فریبانید خویشتن را از کدامین تن برهنه ابرو درهم می کشید که روزی..... برهنگی جانتان عریانتان خواهد ساخت م.م
-
زاد روز فروغ فرخزاد
جمعه 8 دیماه سال 1391 18:04
به بهانه زاد روز فروغ فرخزاد ____________________________ لای لای، ای پسر کوچک من دیده بربند، که شب آمده است دیده بربند، که این دیو سیاه خون به کف خنده به لب آمده است سر به دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدم هایش را کمر نارون پیر شکست تا که بگذاشت بر آن پایش را آه، بگذار که بر پنجره ها پرده ها را بکشم سرتاسر با دو صد...
-
" داریوش "
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 13:27
قصه ی گذشته های خوب من خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن حالا باید سر رو زانوم بزارم ... تا قیامت اشک حسرت ببارم دل هیشکی مثل من غم نداره مثل من غربت و ماتم نداره حالکه گریه دوای دردمه چرا چشمام اشکشو کم میاره خورشید روشن ما رو دزدیدن زیر اون ابرای سنگین کشیدن همه جا رنگ سیاه ماتمه فرصت موندنمون خیلی کمه اون که رفته دیگه...
-
حسرت
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 13:22
آنهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر میکنند ، آنهایی که مانده اند از آن طرف مرزها، در ذهن خود دنیایی رویایی میسازند...
-
قاصدک
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 11:53
قاصدک شعر مرا از بر کن برو آن گوشه ی باغ سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن ... یک نفر یاد تو را لحطه ای از یاد نخواهد برد....
-
آفتابگردان ترین
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 11:49
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است در پیله ابریشمش پروانه مرده است در تُنگ، دیگر شور دریا غوطهور نیست آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است یک عمر زیر پا لگد کردند او را اکنون که میگیرند روی شانه، مرده است گنجشکها! از شانههایم برنخیزید روزی درختی زیر این ویرانه مرده است دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش...
-
عشــق
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 12:51
هم بادیـهٔ عشــق تـو بــی پایان است هم درد محبّـتِ تــو بــی درمــــان است آن کیست که در راه تو سرگردان نیست هر کــو ره تــــو نیافــت ســرگردان است
-
قدم
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 12:42
خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ی والاترین مهمان دنیایم بدان آغوش من باز است شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من . . .
-
ماه منیر تابنده
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 10:25
عشق را انکار کردیم چه شد؟ باورمان سوخت خدایمان گریخت دستانمان یخ زد به هم مشت زدیم به جای نوازش ... به هم سنگ زدیم به جای بوسه خاطراتمان در دفتری تاریک محبوس شد بی آنکه کسی از آن خبرداشته باشد حقیقت در باور ما انکار هرآنچه هست بود ماه منیر تابنده
-
آفتابگردان ترین
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 08:43
داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم مرگمان باد اگر شکوهای از زخم کنیم مرد آن است که از نسل سیاوش باشد عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد چند قرن است که زخمی متوالی دارند از کویر آمدهها بغض سفالی دارند بنویسید گلوهای شما راه بهشت بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت پسری زیرزمین بود و پدر بیل...
-
به همین سادگی
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 13:06
به همین سادگی رفتی بی خداحافظ عزیزم سهم تو شد روز تازه سهم من اشک که بریزم به همین سادگی کم شد ... عمر گلبوته تو دستم گله از تو نیست میدونم خودم اینو از تو خواستم به جون ستاره هامون تو عزیزتر از چشامی هر جا هستی خوب و خوش باش تا ابد بغض صدامی تو رو محض لحظه هامون نشه باورت یه وقتی که دوست ندارم اینو به خدا گفتم به...
-
کریسمس
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 11:57
مِری کریسمس وقتی که بابانوئل گوزنشو زین میکنه اولین برفِ زمستون خاکو سنگین میکنه همه آدما به فکرِ جشنِ عیدِ نوئلن ... تنها یه درختِ کاج خدا رو نفرین میکنه قدش از قدِ تبرزنش یه کم بُلنتره امّا معلومه تو جنگشون برنده تبره سَردیِ تیغهی تیز هِی تنشو میلرزونن این درختِ مُرده رو...