-
بسوخت
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:39
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع ... دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا...
-
اسطوخودوس
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:36
اسطوخودوس؛ گیاهی آرام بخش ا سطوخودوس گیاه اعجاب انگیزی است که در سلامتی بدن معجزه می کند! این گیاه جای سوختگی و نیش حشرات را تسکین می دهد، خواب راحتی به ارمغان می آورد، به هضم غذا کمک می کند و یک داروی ضدعفونی کننده ی فوق العاده به حساب می آید. در مطلب پیش رو شما را با خواص این گیاه شگفت انگیز و نیز روش استفاده آن،...
-
سقوط
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:11
در سقوط هم می توان باشکوه بود ..... . . . . ... . . . . . . . . . . . . . . . این را .. . آبشار به من گفت :) ا ...
-
بیهــوده
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 10:56
فانوس های دِه می دانند بیهــوده روشنند؛ و سگان ده نیز می دانند که بیهــوده بیدارند . . . وقتی در روشنی روز، دزدها به مهمانی کدخدا می روند!!!
-
امـــــید
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 10:53
خـــــــدایا تو خود فرمــــودی ک نـــــا امــــــــــیدی کفر اســـت و من اطاعــــــت کردم و فرمــــان تــــــو بردم ... پـــس ناامـــــیدم نـــــکن ♥
-
قصاب
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 16:17
ق صاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود "لطفا ۱۲ سوسیس و یک ران گوشت بدین" قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد. سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. ... با...
-
مهدی رضازاده
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 14:33
اینهم برای ملتی که نفت دارد مس دارد طلا دارد گاز دارد سرب دارد روی دارد خاک دارد ........... دارد اما نان برای ملتش ندارد!!!! برگشت کمی به فصلِ عریان شدنش ... با بوقِ دُوُم ..... سوارِ پیکان شدنش! عطر هوس و ..... به زورلبخند زنی رانندۀ حیز ..... با دو چشمِ خفنی!! تصویر سیاه ..... جادۀ ملموسی مقصد به کجاست؟ ..... غارتِ...
-
قورباغه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 12:06
روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم . ... زن با عجله قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی فرصت ندادی بگویم شرایطی برای براورده کردن آرزوهایت...
-
یغما گلرویی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:23
چشماتُ هَم بذار ! رفیق ! بیا تا بچّگی کنیم بیا که تو قصّههای کارتونی زندگی کنیم بیا شنلقرمزی رُ بدزدیم از پنجهی گُرگ ! آخه تو کلبهش هنوزم منتظرِ مادربزرگ ! ... بیا تا مثلِ گالیوِر ، پا بذاریم تو لیلیپوت ! نذار مسافر کوچولو ، گُم بشه توی برهوت ! نذار رابینهودُ تَهِ ، کارتونِ ما اسیر...
-
" زنده یاد احمد شاملو "
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:03
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است، زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است، زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است، زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، ... زمان کره اش میکشتند که خرابکار است ، امروز توی دهناش میزنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش...
-
زادروزت مبارک رفیق و یار استاد بـابک بیات
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:01
زادروزت مبارک رفیق و یار استاد بـابک بیات 19 دی روز میلاد استاد ایرج جنتی عطایی استاد ایرج جنتی عطایی(عکسی زیبا و کمیاب) خالق"خاکستری" با موسیقی استاد بابک بیات و تنظیم استاد محمد اوشال و صدای ابی و اجرای کمتر شنیده شده از علی سهراب روح ب ... زرگوار من دلگیرم از حجاب تو شکل کدوم حقیقته چهره بی نقاب تو وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 15:27
ترجمه جملات آقایان چه جالب . بعد چی شد؟ ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه ! این بار دیگه چیکار کردم؟ ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟ عزیزم خسته ای . بیا یه کم استراحت کن. ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن. یااااادم رفت. ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز...
-
رعد و برق
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 08:52
چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟ می ترسی برقش بگیرتت؟ نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده. آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!
-
یه روز زندگی چنده؟
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 08:21
راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟ تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم
-
فتنه
شنبه 16 دیماه سال 1391 10:30
این فتنه که امروز بجان من و توست لبخند کش و گریه رسان من و توست فردا چو رود دوباره گل خواهد داد ... این باغچهای که آشیان من و توست.
-
فــآتــحـه
شنبه 16 دیماه سال 1391 09:56
گــاهــی دلــم مـیـخـواهــَـد خــُـرمــایـی بـخـورم و فــآتــحـه ای بـخـوانـم بــرای روحـم شـادیـش ارزانـی آنــهایــی کــه / بـودن / و / نـبـودنـم/ بــرایـشـان فـرقــی نــدارد...!
-
سیاوش بیدکانی
جمعه 15 دیماه سال 1391 22:56
پیرنیا سرش را از روی کاغذها بلند کرد و گفت:این را چه کسی خوانده بود؟ گفتند: از شهرستان آمده، از مشهد. پیرنیا گفت: برگ سبز 216 باشد، من همین را پخش می کنم. اسمت چیست جوان؟ - محمدرضا. - اهل مشهدی؟ - آری. - باید منتقلت کنم تهران، باید تهران باشی، حیف است. جوان گفت: استاد اگر خواستید صدای من را پخش کنید، بگویید سیاوش است....
-
مقایسه پارسی با سوسمار***************
جمعه 15 دیماه سال 1391 22:33
-
بچّگی
جمعه 15 دیماه سال 1391 22:29
چشماتُ هَم بذار ! رفیق ! بیا تا بچّگی کنیم بیا که تو قصّههای کارتونی زندگی کنیم بیا شنلقرمزی رُ بدزدیم از پنجهی گُرگ ! آخه تو کلبهش هنوزم منتظرِ مادربزرگ ! بیا تا مثلِ گالیوِر ، پا بذاریم تو لیلیپوت ! نذار مسافر کوچولو ، گُم بشه توی برهوت ! نذار رابینهودُ تَهِ ، کارتونِ ما اسیر کنن...
-
بچّگی
جمعه 15 دیماه سال 1391 22:25
چشماتُ هَم بذار ! رفیق ! بیا تا بچّگی کنیم بیا که تو قصّههای کارتونی زندگی کنیم بیا شنلقرمزی رُ بدزدیم از پنجهی گُرگ ! آخه تو کلبهش هنوزم منتظرِ مادربزرگ ! بیا تا مثلِ گالیوِر ، پا بذاریم تو لیلیپوت ! نذار مسافر کوچولو ، گُم بشه توی برهوت ! نذار رابینهودُ تَهِ ، کارتونِ ما اسیر کنن...
-
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:59
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶ ... ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ: ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ...
-
شک میکنم
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:42
شک میکنم تو چشم تو گاهی به چشمای خودم گاهی به دنیای تو و گاهی به رویای خودم شک میکنم وقتی که تو امروز و فردا میکنی وقتی که گاهی بی سبب با من مدارا میکنی شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هر نفس ... شک میکنم به آسمون پشت در بازِ قفس وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت میکنیم شک...
-
بهشت یا جهنم
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:29
فرشته ای بنام..: کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید. اما من به این کوچکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بر ... وم؟ خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان یکی را برای تو در نظر گرفت ه ام، از تو نگه داری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود...
-
خاطره ایم...
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:19
چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم، که زمان ساز سفر می زند، دست به دست هم دهیم، دل هایمان را یکی کنیم، بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم، ... باور کنیم که همه ما دیر یا زود خاطره ایم...
-
از تو حرکت*********
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:06
خدا گوید:شروع کن یک قدم با تو! تمام گامهای مانده اش، با من
-
نیاز
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 10:04
گـآهـی نـیـآز اسـت دکـتـر بـه جـآی یـک مـشـت قـرص بـرآیـت "فــریـآد" تـجـویـز کـنـد...
-
خدا
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 09:51
اگر + خدا باشی منهای همه میتوانی زندگی کنی ♥
-
هالیوود
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:34
ایرانی های زیادی هستند که در هالیوود مشغول ایفای نقش هستند ، چه آندسته هنرپیشگانی که در همانجا متولد شدند و چه کسانی که در ایران متولد شدند و به آنجا مهاجرت کردند . در پایین لیستی از این افراد جمع آوری شده است. نسیم پدراد (به انگلیسی: Nasim Pedrad) متولد ۱۸ نوامبر ۱۹۸۱ تهران، بازیگر و عضو کادر برنامه ساتردی نایت لایو...
-
تلخ
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:24
کمی تلخ بخندیم هر جا میرویم و ظلمی میبینیم همه میگویند : نگران نباشید خدا جای حق نشسته ! خدایا ، میشود از جای حق بلند شوی که حق سرجای خودش بنشیند !!
-
ده ***************
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:09
ده عدد زیادی بود تو بچه گی هامون تا ده میشمردیم قایم میشدیم تا ده میشمردیم همدیگه رو پیدا میکردیم همدیگه رو ده تا دوست داشتیم یک تومن ، ده تا آبنبات ... یک توپ ، ده تا همبازی یکبار قهر ، ده بار آشتی یک بغل ، ده تا بوسه یک کوچه، ده تا همسایه یک دیدار ، ده تا نامه این روزا توپ داریم ، همبازی نداریم توی کوچه...