باید آدم متوسطی بود
چون اگر بزرگ باشی
آنقدر کوچکت می کنند تا به اندازه دنیای آنها شوی ...
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است / اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
بعضی وقتا ... آدما الماسی تو دستشون دارن ... بعد چشمشون به یه گردو میفته دولا میشن تا گردو رو بردارن ... الماسه میفته تو شیب زمین، قل میخوره و میره ... می دونی چی می مونه؟ یه آدم... یه دهن باز... "یه گــــــردوی پـــــــــــــوک" یه دنیا حسرت ... ________________________ البته رو حسرت خوردنش شک دارم :D آخه جالب اینجاست ؛ خیلی از مواقع هم پیش میاد که طرف اینقدر بدبخته که درک تشخیص گردو از الماس رو هم نداره ! و یا اگر هم تشخیص بده، تا مدت ها فقط گردو بازی می کنه باهاش (:دی) و خبر از درونش نداره ! وای به روزی که وقت پوست کندن گردو برسه ... البته معمولاً اینقدر پوست کلفت هم تشریف داره که مثل دلقک یه خنده ی مصنوعی بزرگ رو صورت نقاشی می کنه که مـــــثـــلاً "کک اش هم نمی گزد !! " لابـد نـمـی گــزد ... ما هم باور می کنیم نــــمی گـــــزد :D ولــــــی ... روز پوست انداختن هم می رسه ;)
افسانه سلام
در زیر این آسمان می بینم که عین القضاة در سمت راستم و ابوالعلا در سمت چپم ایستاده اندو ما سه تن ، بی آن که با هم باشیم ،با هم تنهاییم .و زمان ، ما سه هم زبان را نیز در یک حصار قرنی
جدا زندانی کرده است !(دکت
م
دیوانـﮧ امـ مـﮯ ڪـند ...!
فـڪر اینـڪـﮧ .. زنـده زنـده .. نیمـﮯ از مـטּ را .. از مـטּ جدا ڪنند !
لطفـا ... تا زنـده امـ بــــــــــــــــمــــاטּ ...!![گل]