آقای
مهندس مهدی وکیلی صاحب امتیاز نمایندگی کمپانی مشهور فان آلمان با بیش از
4000 نفر پرسنل که به علت موفقیت های مختلف دولت منطقه ای آلمان بارها از
ایشون قدردانی کردهاست مهندس مهدی وکیلی نیمی از ثروت خود را در راه
کودکان یتیم و مستمندان ایرانی قرار داده و در صورت لزوم تیم اداری ایشون ،
آنها را با مخارج خود در مجهز ترین بیمارستانهای آلمان مداوا میکند .
ایشون در مجاورت شهر هانوفر در حال ساخت یک بیمارستان بسیار مجهز به نفع
کودکان و بیماران مستمند ایرانی می باشد . درود بر مردان بزرگ ایران زمین..........................
شبی خواب دیدم با خدا کنار ساحل قدم میزنم، رد پای هردوی ما روی ساحل بود، وقتی برگشتم و به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی تنها یک رد پا کناره ساحل است، پس به خدا گله کردم و گفتم: خدایا چرا در موقع سختی مرا تنها گذشتی، خدا لبخندی زد و گفت:فرزندم در آن موقع تو بر دوش من بودی
رضاشاه به اتفاق هیأت همراه به ترکیه مسافرت میکنه که تنها مسافرت خارجی رضاشاه بود.
وقتی آخر شب بعد از صرف شام و شب نشینی رضاشاه به اتاقش میره، میبینه یه
دختر جوان و زیبای ترک تو اتاقش منتظرشه، با عصبانیت یه نفرو صدا میزنه و
میگه: این خانم اینجا چیکار میکنه؟ اون شخص میگه: آتاتورک گفتن: این خانوم
پیشتون باشه که تا صبح شما تنها نباشین، رضاشاه از اون خانوم میخواد اتاقو
ترک کنه؛ وقتی همراهان رضاشاه پرسیدن: چرا دختر به این زیبایی رو فرستادین
رفت؟ رضاشاه در جواب برگشت و گفت: من امشب رو تا صبح با این دختر می
خوابیدم، فردا که آتاتورک به ایران اومد، من کی رو بفرستم پیشش؟ تمام زنان و
دختران ایران ناموس منند. درود بر شرافت و میهن پرستی این بزرگ مرد...
به طرز عجیب و احمقانه ای دلم برایت تنگ است دلخوشی ها کم نیست آدمهای دورُ برم هم کم نیستند می آیند لبخندی روی لبم مینشانند و میروند ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا همراه من است نمیدانم این روزهایت چطور میگذرد ... نمیدانم تو هم دلتنگی یا نه میدانم که میخوانی و میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگی برایم زجزآور است آنها که کمتر مرا میشناسند هنوز هم میگویند خوش بحالت چه روحیه ای داری ! کاش بلد بودیم مثل تو ساده بگیریم و بخندیم اما آنها که بیشتر میشناسند ، میگویند نفسهایت غبار دارد چشمانت تار است از کجا بگویم ؟! از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند ؟! لبخند هایی که شادم نمیکنند ؟! از آدمهایی که نمیخواهم بیشتر بشناسمشان ؟! خلاصه دلم روشن است ..
بیدار باش و هوشیار" اى سرزمین رستگار" آیین تو آزادگى رستن ز بند و بندگى مىسوزد آوازم ` بزن آهنگ دیگرگون بزن بشکن قفس را پر بزن جانها فدایت اى وطن تا قله ها پرواز کن راهى به فردا باز کن بالا بلند استوار آتشفشان عشق یار نفرین به بدخواهان تو لعنت به دژخیمان تو
سلام اى سرخ ` اى رنگ شهادت سپید آیین سبز سان غیرت سلام اى آسمان عشق و ایمان سلام اى سرزمین پاک ایران
دوباره تیر را اندر کمان کن دوباره آرشى دیگر عیان کن بتازان رخش را در بیشه هایت بزایان رستمى از ریشه هایت
شکوفا کن `شکوفا کن شکوه شرقى ام را مداوا کن غم بى دردى ام را سکوتم را به فریادى بدل کن تمام حرفهایم را غزل کن به مردانت بگو از نسل نورند بگو ` آزادگان از بند دورند بگو از سوزها و سازهایت فداى مستى آوازهایت بگو اهریمنان با تو چه کردند بگو خون در دل صد پاره کردند
دستفروشی
روبروی معروف ترین مغازهء شهر نشسته بود و گران ترین عطر ها را به یک پنجم
قیمت آن مغازه می فروخت، اما مردم از بیم تقلبی بودن ترجیح می دادند که
جنس مغازه را بخرند.... . . . . . . . . . . . . . آری ، عشق را هم اگر ارزان بفروشی هیچکس خریدارش نیست...