saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

عجیبه برام
اگر لبخند بزنی دنیا به رویت می خندد
اما اگـر گـریه کـنی بایـد تنها گریه کنی

رسم روزگار

عجیبه برام
اگر لبخند بزنی دنیا به رویت می خندد
اما اگـر گـریه کـنی بایـد تنها گریه کنی

چاپلوس

از آدم هاى چاپلوس دورى کنید
که دودش تو چشم خودتون میره !!!
از آدم هاى چاپلوس دورى کنید
که دودش تو چشم خودتون میره !!!

افطاری

بعد از ظهری تو خونه همه رای دادن افطار لازانیا باشه.
ولی ما یه 1 ساعت رفتیم خوابیدیم ، بیدار شدیم دیدیم رای‌هامون رو دزدیدن باهاش دارن لوبیا پلو درست میکنن!

فقط برای ***************

برای دل من
همیشه تــــو خواهــی ماند...
حتی اگر ...
مخاطب تمام این نوشته هایم او شونــــد

سهراب

زیباترین قسم سهراب:


نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند...
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

کنار هم

آنچه آدم ها را در کنار هم نگه می دارد؛
شباهت هایشان نیست؛
















درک و شعورشان نسبت به تفاوت هایشان است ...

عشق

عشــــ ــــق یعنــی اختیــار بـ ـــدی که نابــودت کنــند ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

ولــی " اعتمــــ ــــاد " کنی که این کـار را نمــیکنــند ...

نیایش

خدایا ....
من اگر بد کردم ؛
تو را بنده دیگر بسیار است !

تو اگر با من مدارا نکنی ،

مرا خدای دیگر کجاست ..
. ؟؟؟!!!
خدایا ....
من اگر بد کردم ؛
تو را بنده دیگر بسیار است !

تو اگر با من مدارا نکنی ،
مرا خدای دیگر کجاست ... ؟؟؟!!!

دعا

من از عمق وجود خدایم را صدا کردم،
نمیدانم چه میخواهی ولی امشب....
برای توبرای رفع غمهایت،
برای قلب زیبایت،
برای آرزوهایت،
...

ربنا


استاد محمدرضا شجریان در کنار فرزند هنرمندش مژگان شجریان

نگرانی

نگــران اشکهــایــم نبـاش

از لبخنـــدم بتــرس

کــه معنــایــش اشکهــای فــردای تــوســـت
نگــران اشکهــایــم نبـاش

از لبخنـــدم بتــرس

کــه معنــایــش اشکهــای فــردای تــوســـت

آینده

اون پسره که می خوا 20 سال دیگه مخه دختره من و بزنه الان داره شیر می خوره یا کارتون نگاه میکنه ....

الهی

کسی که نشسته است همیشه خسته نیست … شاید جایی برای رفتن نداشته باشد …!
____________________________________
الهی هیچ بنده ای درمونده نکن.آمین

مسلمانـی

گـفـت مسلمانـی ؟؟
گـفـتـم مـومـنـم
گـفـت نـمـاز ؟؟
گـفـتـم رازیـسـت بـرای خـودش
گـفـت سـجّـاده ات ؟؟

گـفـتـم سـر بـه مـهـر دل
گـفـت قـبـلـه ات
گـفـتـم رو بـه خـدای خـودم
گـفـت کـفـر مـیـگـویی یـا کـه مـجـنـونـی ؟؟
گـفـتـم اگـر عـاشـقـی کـفـر اسـت ... دیـوانـه کـافـرم مـن...!!!

خدایا

خدایا خیلی ها دلمو شکستن دیگه تحمل ندارم،
شب بیا باهم بریم سراغشون،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
من نشونت میدم تو ببخششون

مستی

آخ جون بدش مننننن
می خوام مست کنم

کو کجاست


مسئولین پاسخگو باشین لطفا جوابشو بدین:
پس شوهر من کو ؟؟؟!!

لباس سفید

هیــس .... گـــوش کـــن !!! صــدای پــای مـرگ مــی آیــد ..... ! لـبـاسـهـای ســفـیـدم را بــیــاور، مــهــمـان داریــم ...

وصییت

وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن :

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

نظر شما************

☺این پسرا هیچوقت به حق خودشون قانع نیستن☻
☺این پسرا هیچوقت به حق خودشون قانع نیستن☻

مهربانترین

خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم،
به جای اینکه با مشت به دهانم

بزند،با انگشتان مهربانش نوازشم می کند
و می گوید :

میدانم جز من کسی نداری.

نتیجه

تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی…؟!
یا سوزاندی…؟!!