ولی
فراموش نکن در لحظۀ مناسب دورم بیاندازی
روزمره گی، عین مردن است
حتی اگه شب رو دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو !
زیر بارون راه برو، نترس از خیس شدن !
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون، آب بازی کن، چه اشکالی داره ؟!
بی مناسبت کادو بخر! بگو این توی ویترین برای تو بود
در لحظه دست دادن به یه دوست، دستش رو فشار بده !
لباس های رنگی بپوش !
آب نبات چوبی لیس بزن !
نوزاد فامیل رو بغل کن !
عکسات رو با لبخند بگیر !
بستنی قیفی لیس بزن !
زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !
به کوچیکتر ها سلام کن !
تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !
برو دریا، شنا کن !
هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !
به آسمون و ستاره ها نگاه کن !
چای بخور، برای دیگران هم چای دم کن !
جوراب های رنگی بپوش !
خواب ببین !
شعر بگو !
خاطرات قشنگ رو بنویس !
بالا بلندی، وسطی بازی کن !
قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !
خواب بد دیدی بپر، حتما یه لیوان آب بخور !
باغ وحش برو، شهربازی، چرخ و فلک سوار شو !
جمعه ها به کوه برو، هر جاش که خسته شدی، یه ذره دیگه ادامه بده !
نون خامه ای بخر و با لذت بخور !
قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !
هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !
نفس های عمیق بکش !
به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !
سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !
چون ... هر جا وایستی، مردی !
زنده باش، زندگی کن !
برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !
قدر همشون رو بدون، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای، به خودش
ببالد !
و تو با نشاطی که به زندگیت می دهی، می توانی زنگار روزمره گی را
از جانت بزدایی ...
و در آخر : بدان که روزمره گی، عین مردن است !
چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم
که هرچه بود ز مار در آستین خوردم
فقط به خیزش فواره ها نظر کردم
فرود آب ندیدم ! فریب از این خوردم
مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند
که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم
زمن مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!؟
قفس گشودی ام و ” اختیار ” بخشیدی
همین که از قفست پرزدم زمین خوردم!
(فاضل نظری)
نامه ای در جیبم...
و گلی در مشتم...
غصه ای دارم با نی لبکی...
سر کوهی گر نیست...
ته چاهی بدهید...
تا برای دل خود بنوازم...
عشق جایش تنگ است!
(حسین منزوی)
● عظیم ترین بنای
سنگی جهان ساخت تخت جمشید یا آن
طور که در کتیبه ها ثبت
شده شهر مردمان پارسی، در
۵۵ کیلومتری شمال شرق
شیراز و مقابل جلگه
مرودشت در سال ۵۱۸ قبل از
میلاد به دستور داریوش
اول آغاز شد و جمعا حدود
۱۲۰ سال به طول انجامید.
این مجموعه عظیم با مساحت
۱۳۵ هزار مترمربع، بزرگ
ترین مجموعه باشکوه
هخامنشی است که همه از
سنگ ساخته شده. جالب است
بدانید میان سنگ ها هیچ
گونه ملاتی استفاده نشده
و سنگ ها به یکدیگر چفت
شده اند. البته در برخی
موارد بست های آهنی معروف
به دم چلچله ای مورد
استفاده قرار گرفته است.
مجموعه تخت جمشید شامل
هفت کاخ (تالار)، نقوش
برجسته، پلکان ها، ستون
ها و دو آرامگاه سنگی است.
● گرم ترین نقطه
کره زمین بیابان لوت در ۸۰
کیلومتری شمال شهداد، تپه
ای مملو از گدازه های
آتشفشانی با مساحتی معادل
۴۸۰ کیلومتر مربع که گندم
بریان می خوانندش و گاه
نیز ریگ سوخته، گرم ترین
نقطه کره زمین است با
دمایی معادل ۶۷ درجه
سانتی گراد در سایه! در
گندم بریان در فضایی با
طول ۲۰۰ کیلومتر و عرض
۱۵۰ کیلومتر هیچ نوع
زندگی جریان ندارد و
شرایط به گونه ای است که
علاوه بر گیاهان و
حیوانات، حتی باکتری ها
نیز توان زنده ماندن
ندارند. در نتیجه اجساد
تجزیه نشده و فقط بر اثر
تابش خورشید خشک می شوند.
تا پیش از کشف این منطقه
توسط پروفسور کردوانی
تصور می شد صحرای لیبی در
شمال صحرای آفریقا با ۷/
۵۷ درجه سانتی گراد گرم
ترین نقطه کره زمین باشد؛
اما اکنون گندم بریان است.
اگر قصد سفر به قطب
گرمایی کره زمین را دارید،
بین آبان تا فروردین
بارسفر ببندید.
● بلندترین برج
آجری جهان برج یا گنبدقابوس سال
۳۷۵ خورشیدی به دستور
قابوس بن وشمگیر از
پادشاهان آل زیار در
جرجان (گنبدکاووس فعلی)
پایتخت این حکومت به دلیل
آرامگاه وی ساخته شد. این
بنا با آجرهای دنباله دار
وملات و به شکل یک
استوانه چندوجهی ساخته
شده است که شامل پی و صفه
بنا، سردابه، بدنه و گنبد
مخروطی است. برج قابوس بر
فراز تپه خاکی که حدود ۱۵
متر از سطح زمین بلندتر
است، قرار دارد. ارتفاع
برج ۵۵ متر است که با
احتساب بلندی تپه، در
مجموع ۷۰ متر ارتفاع از
سطح زمین دارد.
● طولانی ترین
غار نمکی جهان غار نمکدان در جزیره
قشم حدود ۶۵۸۰ متر طول
دارد. تا پیش از کشف این
غار، غار نمکی سدام در
فلسطین با داشتن طولی
معادل ۵۶۸۵ متر به عنوان
طولانی ترین غار نمکی
جهان قلمداد می شد. جریان
آب نمک در کف غار، از چشم
اندازهای دلپذیر آن است.
رطوبت جزیره و نفوذ آب در
غار، سبب فروچکیدن آب نمک
اشباع شده بر بدنه قندیل
ها می شود که شکل آنها را
پیوسته دگرگون می کند.
غار نمکدان دارای یک
دریاچه نمک به ژرفای یک
متر در فاصله ۱۶۰ متری
دهانه ورودی است. از دل
کوه نمکدان، یک جریان آب
زیرزمینی همیشگی می جوشد
که راه را به بیرون گشوده
و پس از حل کردن نمک در
راه خود، به شکل چشمه نمک
در دامنه کوه نمایان می
شود. این چشمه در گودال
روبه روی خود، حوضچه ای
طبیعی به رنگ سفید پدید
می آورد.
● بزرگ ترین بافت
خشتی جهان یزد یکی از مهم ترین
شهرهای زنده و تاریخی
کشور است که مجموعه ای
کامل از بناهای دوره های
مختلف زمانی شامل
بازارهای قدیمی، مسجدها،
باغ ها، عمارات، آتشکده
ها و… را در خود جای داده
است. این شهر علاوه بر آن
که بزرگ ترین بافت خشتی
جهان است، با ۷۴۳ هکتار
عرصه و ۵ هزار هکتار حریم،
دست نخورده ترین بافت
تاریخی کشور محسوب می شود.
● بزرگ ترین
جزیره غیرمستقل جهان قشم، بزرگ ترین جزیره
غیرمستقل دنیاست که در
حساس ترین نقطه استراتژیک
خلیج فارس و در دهانه
تنگه هرمز واقع شده است.
طول جزیره حدود ۱۲۰
کیلومتر و عرض جزیره در
نقاط مختلف متفاوت است.
بیشترین عرض جزیره، مابین
لافت و شیب دراز است. عرض
متوسط جزیره را می توان
معادل ۱۴ کیلومتر در نظر
گرفت. بخش وسیعی از کرانه
های شمالی جزیره با جنگل
دریایی حرا به وسعت ۱۵۰
کیلومتر مربع پوشیده شده
است. جزیره قشم با مساحت
۱۴۹۱ کیلومتر مربع از ۲۳
کشور دنیا وسیع تر است.
به طور مثال قشم ۵ /۲
برابر سنگاپور و بحرین و
سان مارینو، ۵ /۱ برابر
هنگ کنگ، ۵ برابر مالدیو
و ۷۰ برابر ماکائوست.
● داغ ترین چشمه
جهان چشمه آبگرم قینرجه در
جنوب مشگین شهر و در
ارتفاع ۱۲۴۰ متری دامنه
شمالی سبلان در مجاورت
چهار چشمه معدنی دیگر
قرار دارد. این چشمه با
دمای ۸۶ درجه سانتی گراد،
داغ ترین چشمه کلرایدی
جهان است که دارای سه
دهنه است. باتوجه به خواص درمانی
عناصر موجود در آن بخصوص
گوگرد بالا، برای درمان
لنفاتیسم، راشیتیسم و
روماتیسم های مزمن سودمند
است. دمای بالای این چشمه
تسکین دهنده درد و ضد
تورم است. در کنار چشمه
آبشاری است که بر زیبایی
و جاذبه گردشگری چشمه
قینرجه افزوده است.
● کهنسال ترین
درخت سرو جهان یکی از پیرترین
جانداران جهان، سرو
ابرکوه با عمری حدود ۴۰۰۰
تا ۴۵۰۰ سال است. گرداگرد
تنه این درخت روی زمین، ۵
/۱۱ متر و بلندای آن ۲۵
تا ۲۸ متر برآورده شده
است. در برخی اساطیر،
کاشت این درخت زیبا به
زرتشت نسبت داده شده است.
● باستانی ترین
پل قابل استفاده جهان این پل که در مرکز شهر
دزفول قرار دارد، شرق و
غرب این شهر را به هم
پیوند داده و از دیرباز
محل تردد میان شهرهای
شوشتر، اندیمشک و دزفول
بوده است. تاریخ پل دزفول
به سال ۲۶۰ میلادی، زمانی
که شاپور اول ساسانی با
استفاده از ۷۰ هزار اسیر
رومی اقدام به ساخت این
پل مستحکم کرد، برمی گردد.
این پل دارای ۱۴ دهنه است
و آب رودخانه دز از آن
گذر دارد. این پل در
دوران عضدالدوله دیلمی،
صفویه و پهلوی مرمت و
بازسازی شد؛ اما پایه
هایش همچنان بدون تغییر،
یادگاری از عصر ساسانی
است.
● قدیمی ترین
بنای خشتی جهان کهن دژ زیبای نارین
قلعه در میبد که مردم
محلی نارنج قلعه می
نامندش، شاخص ترین اثر
بازمانده از شهرسازی قدیم
محسوب می شود. نارین قلعه
دارای ارزش تاریخی،
جغرافیایی، معماری و
شهرسازی، سیاسی، نظامی،
مذهبی و اسطوره ای است.
این بنا بر فراز تپه ای
ساخته شده تا بر تمام
منطقه اشراف داشته باشد.
به این دلیل از فاصله
بسیار دور قابل رویت است.
زمان ساخت نارین قلعه
براساس اسطوره هایی به
دوره حضرت سلیمان برمی
گردد.
● … و چند ترین
دیگر
بلندترین بادگیر
جهان در یزد:
بادگیر ۸ سویه باغ دولت
آباد یزد، با ارتفاع ۳۳
متر بلندترین بادگیر جهان
است.
کهن ترین گونه
جانوری جهان:
سه چشم (triops) گونه ای
جانور آبزی است که به
دلیل قدمت ۲۲۰ میلیون
ساله از آن به عنوان فسیل
زنده و قدیمی ترین گونه
جانوری زمین نام برده می
شود. این گونه نادر در
آبگیرهای فصلی استان
آذربایجان غربی زیست می
کند.
بلندترین طاق
طبیعی جهان:
دهانه غار اسپهبد خورشید
(دژ افسانه ای) در کوه
های کناره شرقی راه
سراسری سوادکوه و تنگه
دوآب، با طول ۷۵ /۱۹ متر
و عرض ۲۵ /۱۴ متر،
بلندترین طاق طبیعی جهان
محسوب می شود که ارتفاع
آن معادل ۱۵ متر است. این
طاق سال ۱۳۳۵ شمسی توسط
غارشناسان کشف شد.
قدیمی ترین سد
جهان: سد
کبار در ۲۵ کیلومتری جاده
قدیم قم ـ کاشان از آثار
دوره ساسانی محسوب می شود.
این سد با گذشت بیش از
هزار سال و وقوع زلزله
های متعدد همچنان
پابرجاست.
عجیب ترین قنات
جهان:
یکی از شاهکارهای علم
مهندسی قدیم، قنات دو
طبقه مون اردستان است. در
هر طبقه از این قنات ۸۰۰
ساله، آبی مستقل جریان
دارد و آب هیچ یک به
دیگری نفوذ نمی کند. این
قنات ۲ کیلومتر طول دارد
و مقدار آبدهی آن ۶۰ لیتر
در ثانیه است.
بزرگ ترین بازار سرپوشیده جهان: بازار تبریز با مساحتی حدود یک میلیون متر مربع ، بزرگ ترین سازه آجری سقف دار و به هم پیوسته جهان است. تبریز به دلیل قرارگیری در مسیر جاده ابریشم همواره از اماکن مهم داد و ستد محسوب می شده است.
راهـکارهایی برای نـجات از خـطر خـفگی !
تکنیک های امدادی مفید مانور هایملیخ (Heimlich Maneuver)
همه چیز در یک آن اتفاق میافتد و در این حال، زمان ارزش فراوانی
پیدا میکند. برای همه ما این اتفاق پیش آمده که در حین خوردن
خوراکی، جسمی خارجی راه تنفسیمان را بند آورده و حالت خفگی به ما
دست داده است. مغز انسان در صورت نرسیدن اکسیژن، در فاصله 6-4
دقیقه دچار مرگ میشود. متأسفانه سالانه هزاران نفر به این شکل
زندگی خود را از دست می دهند. دو سوم از این افراد را کودکانی
تشکیل میدهند که اغلب آنها سن زیر سه سال دارند، در عین حال این
خطر همه را تهدید مینماید.
حرکت تکنیکی و ساده مانور هایملیخ (Heimlich Maneuver) شما را قادر
میسازد تا در حد امکان، اشخاص را از خطر خفگی نجات دهید. با
یادگیری این روش، حتی میتوانید خود را نیز از خطر خفگی برهانید.
فرد در حال خفگی نه می تواند صحبت کند و نه توانائی تنفس دارد، لذا
به کمک شما سخت نیازمند است. هیچگاه به پشت شخص در حال خفگی نزنید،
چرا که ممکن است کار مشکلتر شود (مگر آنکه نیم تنه بالائی شخص رو
به پائین باشد). خندیدن و یا حرف زدن در حین جویدن غذا و بلعیدن آن
ممکن است باعث ایجاد حالت خفگی گردد. به هنگامی که حالت خفگی دست
میدهد، هرگز محلی را که دیگران در آن هستند ترک نکنید و همانند
شکل زیر، با اشاره وضعیت خود را به آنان بفهمانید.
تأثیر این تکنیک به این دلیل است که در حالت قطع تنفس بیمار، هنوز
مقدار قابل توجهی هوا داخل ششها باقی است و با فشردن سریع دستها بر
روی شکم مصدوم (بین قفسه سینه و ناف)، ششها فشرده می شوند و هوای
موجود در آنها به سمت نای حرکت میکند و جسم خارجی را به سمت بیرون
حلق میراند. خفگی در کودکان اغلب به دلیل بلعیدن جسم خارجی رخ
میدهد. در مورد به کارگیری این تکنیک برای کودکان با احتیاط کامل
عمل کنید.
نشانههای شخص در حال خفگی:
1. ناتوانی در تنفس و صحبت کردن
2. ناتوانی در سرفه کردن
3. تغییر رنگ صورت به کبودی
4. از دست دادن هوشیاری
مراقبت از کودکان
از آنجا که کودکان تمایل دارند اشیاء را به دهان بگذارند و ببلعند،
پیشبینیهای زیر را در مورد آنها رعایت کنید:
1. هرگز اسباب بازیهای کوچک را که ابعادشان 4×2 سانتیمتر و
یا کوچکتر است، در اختیار کودکان قرار ندهید. به همین شکل مراقب
قطعات کوچک جداشدنی اسباب بازیها نیز باشید.
2. قرص های داروئی را پس از حل کردن در آب به کودکان بدهید.
3. این اشیاء را از دسترس کودکان دور نگه دارید: سکه، دکمه،
بادکنک باد نشده، نخود، لوبیا، دانه تسبیح، تیلههای شیشهای و
سنگی...
4. این خوراکیها را نیز از دسترس کودکان دور نگه دارید:
ذرت بو داده، آجیل، یخ، شکلات، سبزیجات خام، هویج...
5. کودک در حال خوردن خوراکی نباید بدود، راه برود و یا
بازی کند.
چگونه خودمان را از خطر خفگی نجات دهیم:
1. یک دستتان را مشت کنید و انگشت شست خود را بر روی شکم
(بین قفسه سینه و ناف) بگذارید.
2. این دست را محکم با دست دیگرتان بگیرید و هر دو دست را
با حرکت سریع رو به بالا فشار دهید. همچنین میتوانید بر روی جسمی
ثابت و افقی (مانند لبه میز، صندلی، نرده، ...) خم شوید و شکمتان
را با حرکات سریع به لبه جسم فشار دهید.
3. این حرکت را تا خارج شدن جسم خارجی ادامه دهید.
خردسالان
در ابتدا سعی کنید جسم خارجی را (در صورتی که قابل مشاهده است) با
گرداندن انگشت در داخل دهان نوزاد خارج نمائید. باید مراقب باشید
که این کار شما جسم خارجی را بیشتر در حلق کودک فرو نبرد.
در صورتی که با انگشت موفق به خارج کردن جسم خارجی نشدید، مانند
شکل، پنج بار با پاشنه دست به پشت نوزاد بزنید. سر نوزاد باید
پائین تر از بدنش قرار بگیرد.
در صورتی که با استفاده از روشهای قبلی مشکل برطرف نشد، دو انگشت
میانی را مانند شکل، در وسط قفسه سینه نوزاد بگذارید و پنج بار به
سرعت رو به پایین فشار دهید. سر نوزاد در این حالت نیز باید
پائینتر از بدنش قرار بگیرد.
کودکان
همانگونه که پیشتر توضیح داده شد، ابتدا یک دستتان را مشت کنید و
انگشت شست خود را بر روی شکم کودک (بین قفسه سینه و ناف) بگذارید.
سپس این دست را محکم با دست دیگرتان بگیرید و هر دو دست را با حرکت
سریع رو به بالا فشار دهید. شدت بالا کشیدن نباید به حدی باشد که
کودک از روی زمین بلند شود.
بزرگسال (هوشیار)
پشت سر شخص مصدوم بایستید و دستانتان را به نحوی که قبلاً توضیح
داده شد به دور کمر وی گره بزنید. آنگاه آنها را بر روی شکم مصدوم
به طرف بالا فشار دهید. این حرکت را چند بار تکرار کنید. در صورتی
که شخص بر روی صندلی نشسته باشد، میتوانید این حرکت را از پشت
صندلی انجام دهید.
بزرگسال (بیهوش)
پاشنه یک دست را مقداری بالاتر از ناف قرار دهید. دست دیگرتان را
بر روی آن بگذارید. دستانتان را چند بار به سرعت به سمت بالا فشار
دهید تا جسم خارجی به طرف بیرون هدایت شود. در مورد کودکان،
میتوانید این حرکت را با کمک دو انگشت میانی دستانتان انجام دهید.
تذکرات مهم:
1. در صورتی که شخص مصدوم می تواند سرفه کند، نیازی به
کاربرد این روش نیست.
2. مانور هایملیخ برای کودکان کمتر از یک سال توصیه نمیشود
و در مورد خردسالان و کودکان باید با احتیاط و ملایمت فراوان رفتار
کرد.
3. در صورتی که در مورد مصدوم مردد به سکته و یا خفگی
هستید، مبنا را بر خفگی بگذارید. چرا که موارد مشاهده شده خفگی در
حین غذا خوردن به مراتب بیش از سکته میباشد.
وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً
و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است
سوره المائدة آیه 32
بدینوسیله
به اطلاع کلیه افرادی که داوطلب ثبت اطلاعات HLA خود در "بانک اطلاعاتی
HLA اهدا کنندگان سلولهای بنیادی ایران" مرکز تحقیقات هماتولوژی-انکولوژی و
پیوند سلولهای بنیادی هستند میرساند این بانک با هدف یافتن دهنده سازگار
برای پیوند آن دسته از بیماران نیازمندی که فاقد دهنده سازگار در
خویشاوندان خود میباشند راه اندازی شده است و آماده دریافت اطلاعات HLA
شما می باشد.
از کلیه داوطلبین علاقمند دعوت می شود جهت شرکت در این طرح خداپسندانه به
بیمارستان شریعتی مرکز تحقیقات هماتولوژی-انکولوژی و پیوند سلولهای بنیادی
طبقه سوم دفتر بانک اطلاعات اهداکنندگان سلولهای بنیادی ایران مراجعه
نمایند.
ساعات کار بانک اهداکنندگان سلولهای بنیادی
شنبه تا چهار شنبه ساعت 8 الی 13
پنچشنبه ها 8 الی 12
لطفاً قبل مراجعه هماهنگ شود
در صورت ثبت نام اینترنتی برای نمونه گیری باشما هماهنگ خواهد شد
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما، سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست
در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قله تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست
حامد عسکری
ای نخستین بدر، هر شب دیدنت را دوست دارم
آسمان در آسمان تابید نت را دوست دارم
ای خدای خاک ! وقتی ابرها را می تکانی
از درختی مرده ، خرما چیدنت را دوست دارم
دست هایت را همان اندازه که شمشیر می زد
وصله وقتی می زند پیراهنت را دوست دارم
آه ای بر چاه ِ عدل ِ کوفه بوتیمار غمگین
گریه کن این ترس ازخشکیدنت را دوست دارم
درد اگر بر شانه هایت بود مرهم می نهادم
آه از آن درد ِ دگر، نالیدنت را دوست دارم
تو نه قرآن ، نه، سر فرزند را بر نیزه دیدی
حکم اگر این است من جنگیدنت را دوست دارم
دست بر خون قبضه ی شمشیر می رقصی و دشمن
می رمد بی سر و من رقصیدنت را دوست دارم
*****
نه غزل ظرفیتش کم نیست اما دردهایت...!
آه بر این بیت ها خندیدنت را دوست دارم
من از آن یاس، آن که در دستان سرسبز تو خشکید
خارج از باغ آخرین بوئیدنت را دوست دارم
سیم آخر را زدم دیگرجنون از حد گذشته است
هرچه بادا باد آقا من زنت را دوست دارم
دست های تو کلید رازهای سر به مهر است
کمتر از آنم ولی فهمیدنت را دوست دارم
تو همان ماه ِ دلیل ِ آفتاب ِ آخرینی
گفتم ای بدر نخستین، دیدنت را دوست دارم
مرداد 84 – صالح سجادی
سال ها پیش در این شهر درختی بودم(شاعر: محمد جواد غفور زاده (شفق))
حضرت زهرا(س)-شهادت(از زبان درب خانه)
سروده استاد محمد جواد غفور زاده (شفق)
سال ها پیش در این شهر درختی بودم
یادگار کهن از دوره ی سختی بودم
هرگز از همهمه ی باد نمیلرزیدم
ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندی من بود درختی کمتر
رشد می کردم و می شد تنهام محکمتر
من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنه ی همصحبتیِ با خورشید
همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گل تسبیح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا
با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم
چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهین ترازوی خودم
تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم
ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنه ی طوفان بیابان گردی
در همان حال که احساس خطر میکردم
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
از سعادت به رُخم پنجرهای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد
کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
وقف دیوارِ حرمخانه ی ماهم کردند
هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خود تشنه ی سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمی دیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شب ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقه ی در میافکند
به خدا از همه ی پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگر گوشه که نازم میکرد
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
خورده بر سینه ی من بال و پر روح الامین
سایه ی وحی و نبوت به سرم بوده مدام
به خدا عاقبت خیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
گاه گاهی که زِ من فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه نور
سبزپوشان فلک پشت سرش میگفتند
«قل هو الله احد»، چَشم بد از روی تو دور
سوره ی کوثری و جلوه ی طاها داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
دیدم از روزنِ در جلوه ی احساسش را
عطر گلهای بهشتی و گل یاسش را
دیدهام مائدهای را که فرستاده خدا
دیدهام فاطمه و گردش دستانش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود
روح همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می زد
هر که از پای میافتاد به من سر می زد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه مدام
شانه در شانۀ جبریل امین پر می زد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسول الله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت گل پرپر گشته
مهبط وحی جدا گردید جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آینه ی باغ خزان دیده ملال
نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال
همه حیرت زده افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بی وفایان همه آن روز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد
چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهد خلیل الله است
آتش آن روز گلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همه ی هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی
بر سر وسینه ی من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
روی گلبرگ شقایق بنویسید هنوز
هست در کوچه ی ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید...
دو شاگرد دبیرستانی نزد معلم خود آمده و پرسیدند :
- استاد اصولا منطق چیست ؟
معلم کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد پیش من می آیند.
یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.
شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.
وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه!
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو !
تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو
! معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است !!!
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است ...