در سرزمین من ، هیچ کـوچه ای
به نام هیچ زنــــــــــــی نیست ، و هیچ خیابانــــــــی ...
بن بست ها اما ، فقط زنهــــــــا را می شناسد انگار
در سرزمین من ، سهم زن
ها از رودخــــــانه ها
... تنها پل هــــــایی است ، که پشت سر آدمها خراب شده اند
.........اینجــــــــــا ...
نام هیچ بیمارستانـــــــــــی ، مریم نیست
تخت های زایشگاههــــــــــا اما
پر از مریم هــــــــــای درد کشیده ای است
که هیچ یک ، مسیح را ، آبستن نیستند