تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل
شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان
... تو مشتی خاک گلدانم
تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک باران ...
ای علت قشنگی رویا و خواب من
تنها دلیل گل شدن اضطراب من
ای راه حل ساده ی جبران تشنگی
فواره ی نگاه قشنگ تو آب من
رفتی چه قدر ساده دل آسمان شکست
در عکس مهربان تو در کنج قاب من
باران چه قدر حرف تو را گوش می کند
می بارد آن قدر که نیایی به خواب من
گرچه نگاه عاشق تو هیچ کم نکرد
از اوج دل ندادن تو یا عذاب من
اما دل شکسته ی من باز هم نوشت
صد آفرین به چشم تو و انتخاب من
سپاس زیباست