saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

saeedtag

دل نوشته ها مکانی برای آرامش

نماز

به به، چه نمازی*!*

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زر دوز که محراب دعا نیست
* *
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟*!*
* *
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست*!*
* *
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
* *
یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست*!*
* *
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست
* *
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
* *
بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست
* *
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست*!*
* *
از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
* *
به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

 

نظرات 1 + ارسال نظر
هدی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 http://aftabgardantariin.blogfa.com

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم وشد
ریش خود را ز ادب صاف نمـودم با تیـــغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم وشد
با بـــوی ادکلنـــی گشت معطر بدنــــم
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را
ننمودم ز تــــه حلق ادا رفتـــــــم و شد
یکدم از قاســـم و جبار نگفتــــم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد
همچو موسـی نــه عصا داشتــــم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
"لن ترانــــی" نشنیدم ز خداوند چـــو او
"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بــــی چون و چـــــرا رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خــــدا گفتـــــــم و او گفت بیا رفتــم و شد
مسـجد و دیـــر و خرابات بــــــه دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلکِ آبی بی سقف و ستون
پیر ِ من آنکه مرا داد ندا رفتـــــم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم وشد

زیباست سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد